توضیحات
نوشته ای است از ارنست همینگوی به ترجمه فریدون رضوانیه و چاپ انتشارات اکباتان،بهنود. این رمان با قلم ساده و پربار همینگوی نگارش شده و داستان مردی فقیر را به تصویر می کشد که برای امرار معاش و گذران زندگی به قاچاق انسان و اجناس روی می آورد؛ نویسنده در کتاب خود زندگی نابسامان مردم را تحت تاثیر مسائل اقتصادی و سیاسی و تصمیمات اشتباه افرادی که در راس امور به سر می برند نمایان می سازد و چگونگی تبدیل شدن انسان هایی معمولی به مجرمانی کاربلد را زیر سلطه فشار مالی آشکار می کند.
هیچ کس این روزها پول خوبی درنمی آره. نمونه اش خود من اون روزهایی که قایقم رو به ماهی گیرها اجاره می دادم روزی سی و پنج دلار گیرم می اومد. یه تیراندازی هم قایقم رو گرفت هم دستم رو. اون وقت رو آوردم به قاچاق مشروب. اونم چه قاچاقی. پول تموم محمولش به اندازه خود قایق نبود. اما خوشحالی این جاست که بچه هام از گرسنگی در حال موت نیستن و خودمم برای دولت فاضلاب نمی کنم تا با مزدی که به هم میدن نون خالی هم گیرم نیاد. به من مربوط نیس مخترع قانون کیه اما اونقدر سرم میشه که هیچ قانونی توی کره زمین پیدا نمیشه که حکم به گرسنگی آدم ها بده.
دیدگاهی دارید؟