توضیحات
کتاب کودکان – گروه سنی ب،ج
چکیده:
“همهی مردم شهر، دراز النگه را میشناختند، ولی او هیچکس را نمیشناخت، زیرا قد بسیار بلندی داشت. از وقتی که کوچک بود روزی یک متر به قدش اضافه شده بود و ماهها بود که از کوهها و ابرها نیز بالا رفته بود. مدتها بود که با کسی حرف نزده بود، و کسی را ندیده بود. تا این که یک روز از دست خودش خسته شد و مشکلاش را با کوه قاف در میان گذاشت. او نیز چاره را از سیمرغ پرسید و …
دیدگاهی دارید؟