توضیحات
در آستین مرقع
اگر شاهنامه فردوسی نبود،ایرانی قرن ها شجره ی نسب خود را گم کرده بود. اگر جرقه های ذهن بیدار و پرتلاطم مولوی و عطار و سنایی نبود،ایرانی مسلمان هم چیزی بود از مقوله ی حاکمان خشونت پسند سعودی. اگر زبان نافذ و پرسلطه ی سعدی و حافظ خیام نبود،جهان ما را و فلان بدوی بیابان گرد را در یک کفه می نهادند و به چاه نفتمان میشناختند…
یکی از خلقیات ما ایرانیان ، گذشت های بی مورد و آسان گیری های جسارت انگیز است . ظاهراً هرچه خطا بزرگتر و زبانهای اجتماعیش بیشتر باشد ، گذشت ما ملت اعم از مردم عادی یا ماموران عدالت بیشتر است ؛ و برعکس در برابر خطاهای جزئی یک پارچه غضب و التهاب می شویم و هستی خلافکار را می سوزیم . نمونه هایش ؟فراوان : اگر راننده ای در گوشه خیابانی چند دقیقه ماشینش را متوقف کرد ، پلیس راهنمائی مان جریمه اش می کند و استدلالش هم اینکه ممکن است بر اثر توقف در محل ممنوع راه دیگران را بند آورد ومردم معطل شوند ….
علی اکبر سعیدی سیرجانی به سال ۱۳۱۰ متولد شد و در سال ۱۳۷۳ با این جهان وداع گفت. با مرگ او ادب ایران یکی از بزرگترین پژوهشگران خود را از دست داد. آقای احسان یارشاطر درباره او گفته است: «چیزی از سحر در خود داشت» و در سوگ وی نگاشته است: «سعیدی سیرجانی، استاد آزاده و نویسنده توانا و دانشمند کوشا را من در کار دانشنامه ایرانیکا به درستی شناختم و چون شناختم، فریفته صفات انسانی و خصایل اخلاقی و فکری او شدم».
سعیدی سیرجانی نویسنده، شاعر، پژوهشگر و ادیب بود و در همه این رشته ها چیرگی داشت. او مدتی در دانشگاه کلمبیا به تدریس ادبیات فارسی اشتغال داشت و در تدوین دانشنامه ایرانیکا همکاری کرد. از او آثاری باقی مانده است که از آن جمله: شیخ صنعان، ضَحاک ماردوش، سیمای دو زن و بیچاره اسفندیار میباشد.
دیدگاهی دارید؟