توضیحات
مجموعه پنج داستان کوتاه نوشته غلامرضا انصاف پور. از متن کتاب:
ما دو رفیق بودیم، یازده ساله. هر دو، تا کلاس چهارم، یک دبستان با هم درس خوانده بودیم. همیشه همه جا با هم می گشتیم. هرچیز رابا تصور بچه گانه خود می دیدیم.
خیلی آدمها با رفتارشان، خیلی اشیاء با ابعاد خاص شان به چشم ما مضحک وعجیب می آمد، در هرجا بهانه ای پیدا می کردیم و می خندیدیم. بخصوص سر کلاس درس خنده ما گل می کرد.
دیدگاهی دارید؟