0

 

سونوشت یک انسان


این کتاب را به کتابخانه مورد علاقه خود بیفزایید.

توضیحات

سرآغاز داستان:
منطقه علیای رود «دن» Don در اولین بهار پس از جنگ بسیار پرشور، زیبا، دل انگیز و کم نظیر بود. در اواخر ماه مارس وزش بادهای گرم از سمت چپ دریای «آذوف» Azof آغاز شد و شنهای پوشیده از برف ساحل چپ رود دن در عرض دو شبانه روز بکلی برهنه شدند. خاکهای گودالها و آبشستگی ها و دره های پر درخت پر از برف اکنون پوک شده و مثل این بود که باد کرده باشند.

جویهای کوچک دشت یخها را شکسته و برقص آمده و راهها تقریباً غیر قابل عبور شده بودند.
در چنین موقع نامساعدی که راهها خراب بود پیش آمدی ایجاب کرد که به آبادی « بوکانوفسکایا» Bukanovskaia سفری کنم. مسافت چندان زیاد نبود، فقط در حدود شصت کیلومتر تا آنجا فاصله داشتیم، ولی پیمودن آن کار آسانی نبود من و دوستم قبل از طلوع آفتاب راه افتادیم.

یک جفت اسب قوی، ارابه سرپوش دار را بزحمت میکشیدند. چرخهای ارابه هنگام حرکت درست، تا توپی در شن مرطوب مخلوط با برف و یخ، فرومی رفتند و تسمه ها مثل زه کمان، کشیده میشدند. ساعتی از راه پیمائی ما نگذشته بود که حبابهای کف صابون از زیر تسمه های پهلو وکپل اسبها، نمایان شدند و هوای لطیف صبحگاه از بوی تند و مست کننده عرق اسبها و بوی مازوت که بی دریغ به یراق آنها مالیده شده بود پرشد…

توضیحات تکمیلی

نویسنده

میخائیل شولوخف

مترجم

ضیاالله فروشانی

تعداد صفحات

76

حجم (مگ)

9.5

نوع فایل

اسکن شده

شناسنامۀ کتاب

کتابخانه فانوس

دیدگاهی دارید؟