توضیحات
… به هیچ وجه مهم نیست. وقتی ما فاتح شدیم، هیچ کس در این باره سوالی نخواهد کرد.
(آدولف هیتلر)
در این کتاب سعی شده است تا مطالب کاملا حقیقت گرا باشد و حقایق را بی واسطه با ذکر منابع ارائه نماید و بگذارد تا مخاطب تصمیم نهایی را بگیرد. هیچ یک از حوادث ، صحنه ها یا نقل قول ها زاده تصور نویسنده نیست . همه آنها متکی بر مدارک ، گواهی شاهدان عینی یا مشاهدات شخصی نویسنده است.
شایرر از معدود کسانی بوده که بعد از جنگ به او اجازه داده شد تا به مستندات نازی ها دسترسی داشته باشد. او حتی در دادگاه نورنبرگ هم (هنگام کیفرخواست علیه سران حزب نازی) حضور داشت. بنابراین می توان انتظار داشت که کتاب او به واقعیات تاریخی بسیار نزدیک باشد.
کتاب “ظهور و سقوط رایش سوم” بی گمان شناختهترین کتاب تاریخ عمومی درباره دوران تسلط رژیم ناسیونال سوسیالیسم بر آلمان است.
کتاب بر پایه اسنادی معتبر استوار است: مدارک باقیمانده از دوران “رایش سوم”، یادداشتهای روزانه یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی، خاطرات فرانتس هالدر، از فرماندهان ارتش نازی که توسط آدولف هیتلر برکنار شد، اظهارات گالیاتسو چانو، وزیر خارجه ایتالیا در دوران موسولینی، گزارشهای وزارت خارجه بریتانیای کبیر، و سرانجام اسناد و گواهیهای دادگاه نورمبرگ، که پس از پایان جنگ به جنایات سران و فرماندهان رژیم نازی رسیدگی کرد.
نویسنده کتاب، ویلیام شایرر (۱۹۰۴ – ۱۹۹۳) تاریخدان آمریکایی از نیمه دهه ۱۹۲۰ به عنوان روزنامهنگار در اروپا بود و در سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۰ در آلمان نازی زندگی میکرد. او از نزدیک شاهد اعتلای رژیم نازی و آغاز جنگ جهانی دوم بود.
کتاب “ظهور و سقوط رایش سوم” در سال ۱۹۶۰ انتشار یافت و با استقبال فراوان روبرو شد:
از مرگ آدولف هیتلر (۱۸۸۹ – ۱۹۴۵) و پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹ – ۱۹۴۵) پانزده سال گذشته بود و در این مدت پژوهشی ژرف و در عین حال پرکشش انتشار نیافته بود.
بازخوانی متن کامل “ظهور و سقوط رایش سوم” نوشته ی “ویلیام شایرر” نشان می دهد که هیتلر با آرای حداقلی و در شرایطی آشفته و سوار بر امواج شعارهای تند ناسیونالیستی صدراعظم شد.
با مرگ رئیس جمهور آلمان، پل فن هایدنبرگ در اوت ۱۹۳۴، هیتلر به عنوان رئیس جمهور قدرت را بدست گرفت و به خود لقب پیشوا داد.
کتاب “ظهور و سقوط رایش سوم” نسبتا مفصل است و متن اصلی آن در چهار جلد تدوین شده است.
تقریبا سراسر نیمه اول کتاب به زندگی آدولف هیتلر و زمینههای پیدایش رژیم تمامیتخواه (توتالیتر) “رایش سوم” میپردازد. پیشرفت هیتلر در صحنه سیاسی آلمان، با تکیه بر عوامفریبی و توطئههای سیاسی، به ویژه بهرهگیری از شگردهای “دموکراتیک” برای استقرار نظامی خودکامه.
هیتلر آدمی سطحی و کمسواد که در تهییج عوام و سازمان دادن لایههای شرور و بیاصالت مهارتی کمنظیر داشت. زمانه نیز برای رواج راه حلهای ساده و عقاید افراطی آماده بود. در دموکراسی سست و پرآشوب “جمهوری وایمار” سخنان هیتلر برای سادهدلان جذابیت داشت. نیروهای مترقی و چپ نسبت به خطر قدرتگیری هیتلر هشدار میدادند.
آلمان با شکست در جنگ جهانی اول به شرایطی خفتبار گردن نهاد که فقر و محرومیتی شدید را برای بیشتر مردم به همراه آورد. بسیاری از مردم که از شرایط تحقیرآمیز به ستوه آمده بودند، به وعدههای شیرین هیتلر دل سپردند، که نه تنها تحمیلات کشورهای پیروزمند را قبول نداشت، بلکه آنها را از نژادی پست میدانست.
نویسنده به تفصیل به رشد گرایشهای ناسیونالیستی بر پایه فلسفه برتری “نژاد ژرمن” میپردازد، که زمینه ظهور و رشد حزب “ناسیونال سوسیالیسم کارگری آلمان” را فراهم کرد.
با تبلیغات و تلقینات نازیان، ذهنیتی شکل گرفت که در پرتو آن، شهروند آلمانی بهروزی خود را نه در شکوفایی استعدادهای فردی یا رفاه شخصی، بلکه در همبودی یا احساس تعلق به یگانگی با قوم خود مییافت: ملت یگانه، مرام یگانه، حزب یگانه و رهبر یگانه.
بر این اساس هیتلر که با اکثریتی ضعیف و مشکوک در انتخابات سال ۱۹۳۳ به پیروزی رسید، “رایش سوم” را بنیاد گذاشت که قرار بود هزار سال پایدار بماند، اما طی تنها ۱۲ سال نه تنها آلمان، بلکه سراسر اروپا را به “ماقبل بشریت” سقوط داد.
حزب نازی برای سرکوب مخالفان سیاسی و عقیدتی، در پیگرد و کشتار یهودیان، یگانهای ویژهای سازمان داد. این باندها در اعمال سرکوب و خفقان در سراسر آلمان و سرزمینهای اشغال شده فعال بودند.
بخش دوم کتاب ” ظهور و سقوط رایش سوم” عمدتا به جاهطلبیهای نظامی هیتلر و حملات ماشین جنگی رژیم نازی میپردازد: “الحاق” اتریش به آلمان در مارس ۱۹۳۸، فتح چکسلواکی در مارس ۱۹۳۹. در اول سپتامبر ۱۹۳۹ با حمله برقآسای پیادهنظام مجهز آلمان (ورماخت) به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز شد.
در ژوئن ۱۹۴۱ ارتش نازی با زیر پا گذاشتن پیمان عدم تعرض، به خاک اتحاد شوروی حمله کرد.
کتاب مراحل گسترش جنگ را توصیف میکند. فتوحات سریع ارتش نازی در اروپا، سقوط کشورهای اروپایی، پیشروی در شوروی و سپس مقاومت سرسختانه “ارتش سرخ” در سال ۱۹۴۲. ضربات مهلک آن بر ارتش نازی و پیشروی به سوی شرق اروپا از آغاز سال ۱۹۴۳.
در واپسین فصل کتاب آخرین روزهای “پیشوا” گزارش شده است، در قرارگاهی زیرزمینی در برلین و سرانجام تسلیم بیقید و شرط آلمان.
هیتلر اول مه ۱۹۴۵ به همراه چند تن از یاران خود دست به خودکشی زد. با مرگ او نظامی سرنگون شد که طی چند سال از قاره اروپا ویرانهای عظیم، و از کشور آلمان زندانی مخوف ساخته بود. جنگی که مسئولیت مستقیم آن با هیتلر بود، به بهای جان نزدیک پنجاه میلیون انسان تمام شد.
کتاب “ظهور و سقوط رایش سوم” هم از جانب کارشناسان و هم از سوی خوانندگان عادی با استقبالی پرشور روبرو شد، فروشی بالا پیدا کرد و بارها به چاپ رسید، اما برخی از محافل دانشگاهی به آن ایراد گرفتند و آن را میان پژوهشی تاریخی و وقایعنگاری سرگردان دانستند.
انتقاد عمده آن است که به نظر برخی از پژوهشگران کتاب در تحلیل پیدایش نازیسم و بررسی ریشههای ایدئولوژیک آن به بیراهه رفته است. به نظر این منتقدان سرچشمه نازیسم را بایستی نه در ساختارهای ذهنی یا مکتبهای فلسفی پیشین، بلکه در مناسبات نوین اجتماعی دید.
پدیده تمامیتخواهی (توتالیتاریسم) که نازیسم تنها یکی از نمودهای آن است، به جهان مدرن تعلق دارد. این نظام پیش از هرچیز نشانه آسیبپذیری ساختارهای دموکراتیک است که در سایر کشورهای اروپایی، مانند اسپانیا و ایتالیا نیز نمودار شد.
شالودههای اقتصادی این رژیم به موازین سرمایهداری وفادار است، که بهرهکشی از نیروی کار را در سطحی گسترده و بیبند و بار به نمایش میگذارد.
با وجود این گونه انتقادات، کتاب ویلیام شایرر در نوع خود یکی از بهترین کتابهای تاریخی به شمار میرود.
دیدگاهی دارید؟