توضیحات
از متن کتاب:
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
توی یک شهر قشنگ و پر از آدمهای خوب و مهربون و زبر و زرنگ، یه فرشته کوچولو با مامانی و بابایی خوب و مهربونش زندگی میکرد. فرشته کوچولو خیلی دختر خوب مودب و مهربان بود و همیشه به حرفهای مامان جون و بابا جون خوب و مهربونش گوش می کرد. فرشته کوچولو در مدرسه تیزهوشان درس میخواند و یکی از بچه های درسخوان و موفق مدرسه نمونه و خوبشان بود.
یک روز خوب و قشنگ که فرشته کوچولو سر کلاس نشسته بود و داشت مثل بقیه بچه ها به حرف های خوب و آموزنده خانم معلم خوب و مهربونش گوش میکرد یک دفعه تق تق تق درب کلاس زده شد و خانم مدیر با یکی از مسئولین اداره با اجازه و برپا گفتن خانم معلم وارد کلاس شدند و خانم مدیر فرشته کوچولو و بقیه همکلاسی هایش رو با یک خبر خیلی خوش سورپرایز و کلی غافلگیر کردند…
دیدگاهی دارید؟