توضیحات
عناوین برخی داستانها عبارتند از:
فلاش / ماه و نیاک / مه دود / ماه نرم / دختران ماه / همه در یک نقطه / قلمرو دزدان / بازی و…از داستان فلاش:
این ماجرا یک روز سر یک چهارراه اتفاق افتاد، درست وسط جمعیت. مردم می رفتند و می آمدند. من ایستادم، چشم هایم را باز و بسته کردم. یک دفعه احساس کردم هیچ حسی ندارم. هیچ حسی نسبت به هیچ چیز. من هیچ دلیلی نمی دیدم برای چیزها و آدمها.
خیلی پوچ و احمقانه بود. شروع کردم به خندیدن.
برایم عجیب و غریب بود که تا آن زمان هرگز متوجه این چیزها نشده بودم.
تا جاییکه همه چیز را باور کرده و پذیرفته بودم: چراغهای راهنما، ماشین ها، پوسترها، لباس های فرم، یادمان های تاریخی…. همه چیز به طور کامل از هرگونه حس دنیایی جدا شده بود و من آنها را به عنوان بعضی از ضروریات پذیرفته بودم. بخشی از زنجیره علت و معلول که همه چیز را بهم متصل می کند…
دیدگاهی دارید؟