توضیحات
درختان شاداب و پر بار، بیشتر از دهسال داشت، و او همه را به دست خود نشانیده بود و اکنون در این صبحگاه بهار از جلوه و رونق و میوه آن دلشاد و شیرینکام بود. یازده سال پیش در آن سال سیاه که خشکسالی و و با درختان و آدمیان را جاروب کرد همه درختان باغ در فاصله دو هفته خشک شد و باغی که از مراقبت و کاردانی این مرد نیم پیر، در سراسر شهرک نون، به شادابی و سرسبزی شهره بود و چون جنگل انبوه، آفتاب بر زمین آن بوسه نمی زد، چون کف دست صاف شد.
درست در همان روزها همراه با این بلیه سخت، مصیبتی بزرگ اجاق خانواده اش را خاموش کرد و دو پسر ده و دوازده ساله او یکی پس از دیگری نفله شدند. اول اکبری” پسر دوازده ساله او خناق گرفت، دو روز خس خس کرد، گلویش باد کرد، نفسش بو گرفت، صدایش دو رگه شد، تنش داغ شد، رنگش زرد شد، و یک شبانه روز میان مرگ و زندگی چون مرغ گلو بریده پر پر زد و یک صبحدم…
و شانزده داستان دیگر
میوه های باغ «مش لطفعلی» در جوزان مورد دستبرد روزمره قرار می گرفته و هر روز صبح که مش لطفعلی مادرمرده از خواب بیدار می شده، ملاحظه میکرده قسمتی از میوه های سردرختی اش را برده اند!
گم شدن میوه های باغ مش لطفعلی را جن گیر جوزان یا رمال جوزان به گردن اجنه و از ما بهتران می اندازد، اما تلاش جنگیر و رمال نتیجه ای نمی دهد و سرقت های شبانه ادامه می یابد…
فهرست
مرده کشان جوزان
پول بانک استقراضی
کنجکاوی درباره مزه شراب
مامئران دفع ملخ
مفتش شاه
کمیته مخفی
معجزه مسیح
مفتی حلب
تلفن سرگردان
و…
دیدگاهی دارید؟