توضیحات
نفر چهارم (جلد دوم)
از متن کتاب:
باشه. ببینم به پلیس اطلاع دادی که به اینجا بیاید؟
– آره، الان باید سرو کله شان پیدا شود.
– گوش کن من خودم را به عنوان پلیس بین المللی معرفی میکنم. تو کار نداشته باش. موضوع کشته شدن ماریا را هم همین امروز مخابره کن.
– تو چکار میکنی؟
– فکر من نباش. اگه کشته شدم فورا گزارش کن.
لبخند تلخی بروی لبانش نشست و گفت: با حرفهایی که زدی وضع من به کلی عوض شد. از امروز باید خودم ماموران محلی را زیر نظر بگیرم و اگر این موضوع حقیقت داشته باشد به خدمتشان خاتمه میدهم…
– آره، الان باید سرو کله شان پیدا شود.
– گوش کن من خودم را به عنوان پلیس بین المللی معرفی میکنم. تو کار نداشته باش. موضوع کشته شدن ماریا را هم همین امروز مخابره کن.
– تو چکار میکنی؟
– فکر من نباش. اگه کشته شدم فورا گزارش کن.
لبخند تلخی بروی لبانش نشست و گفت: با حرفهایی که زدی وضع من به کلی عوض شد. از امروز باید خودم ماموران محلی را زیر نظر بگیرم و اگر این موضوع حقیقت داشته باشد به خدمتشان خاتمه میدهم…
دیدگاهی دارید؟