توضیحات
گوشههای فاش نشدهای از: چند «چشمه » از عملیات حیرتانگیز کینیاز دالگورکی جاسوس اسرارآمیز روسیه تزاری و نکات جالب توجه از پیدایش بابی و بهایی در ایران
از متن کتاب:
یادداشتهای کینیاز دالگورگی
ژانویه ۱٨٣۴ وارد تهران شدم. در ایران وبا و طاعون قحط و غلا بود. مردم پریشان روزگار و مرگ و میر فراوان. عنوانم مترجمی سفارت در تهران و دارالفنون و دانشکده نظام را کاملا خاتمه داده بودم و نیز در دانشکده حقوق و سیاسی وزارت خارجه که مخصوص اشخاص و کسانی بود که از دانشکده نظام تصدیق گرفته و سفارش مخصوص داشته باشند پذیرفته شدم؛ بعلاوه در دربار امپراطوری کسان متعدد داشتم.
من بزبان فارسی میتوانستم کاملا بخوانم و بنویسم و در دانشکده مخصوص وزارت خارجه نسبتاً تکمیل ترهم کرده بودم. بدین واسطه مرا مأمور تهران نمودند با دستورات محرمانه که سفیر هم از آن دستورات مستحضر نبود. برای تکمیل زبان فارسی بزبان عربی محتاج بودم (زبان عربی در فارسی چون زبان لاتین در فرانسه است). برای آنکه کاملا بزبان فارسی آگهی پیدا کنم بوسیله منشی سفارت خانه معلمی یافتم که اصلا مازندرانی واهل قریه اسک (قریه ای از قراء لاریجان) بود. و نام معلمم شیخ محمد و از طلاب مدرسه پامنار و از تلامذهٔ حکیم احمد گیلانی که مردی فاضل، صاحب عقیده و ایمان و عارف مسلکی بود…
دیدگاهی دارید؟