0

 

یادداشت های یک آموزگار


این کتاب را به کتابخانه مورد علاقه خود بیفزایید.

توضیحات

سال ۱۳۵۰ من در استخدام رسمی وزارت آموزش و پرورش ایران در آمدم و مرا به شهرستان سنقر منطقه «کُلیایی» تحویل دادند و از آنجا مرا راهی روستایی کردند به نام «چوارمِلان» یعنی چهار گردنه .به فاصله کوتاهی به زادگاهم نزدیک بودم و مردم آنجا پدرم را می شناختند .

آموزگار کودکان یک مدرسه ۵ پایه ای شدم یعنی باید کلاس های اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم را در یک کلاس و ،زیر یک سقف ،درس می دادم و تربیت می کردم. شرایطی که هرگز تصور آن را نمی کردیم و در پادگان آموزشی همدان ،کسی به ما نگفته بود که کلاس پنج پایه ای چیست و در برخورد با چنین پدیده عجیبی چه باید کرد؟
بسیاری از معلمان ،در عمل، از زیر بار پذیرفتن تعلیم و تربیت شاگردان در چنان شرایطی شانه خالی کرده و می گذاشتند که کودکان دنبال گوسفند چرانی یا قالیبافی بروند یا در حیاط مدرسه به بازی سرگرم شوند.

اما من با یک آرمان آموزگار شده بودم که کودکان کُرد زبان و هموطن ام را آموزش دهم و تربیت کنم .بنابراین در فکر بودم که با ابتکار یا صرف ِ انرژی بسیار و ساعت ها اضافه تدریس مجانی و کار داوطلبانه ،نقص و نارسایی در سیستم آموزشی را جبران کنم که تشریح آن نیازمند نوشتن یک کتاب است .

در کتاب تکه هایی از زندگی من روایت شده آنجا که سیل آمده بود و جویباری را که زندگی مردم به آب آن وابسته بود کنده و بُرده و دره ای عمیق ایجاد کرده بود که اگر جویباری دیگر کنده نمی شد ،مردم ناگریزی می شدند به شهر مراجعت و کوچ کنند .من به یاری شاگردان عزیزم و مردم خوب و مهربان چوار مِلان تپه های شنی و ناهموار را صاف کردیم و کانالی حفر کردیم که هنوز مورد استفاده مردم است .
سال ۵۲ هم ،در شرایطی که یک هفته بود برف می بارید و در ژرفای آن انسان تا گردن توی برف می رفت، راهنمای تعلیماتی سوار بر قاطر، آمد و نامه ای را به من داد که فوراً خودم را به مدیرکل کرمانشاه معرفی کنم.
بعد مشخص شد که «ساواک» احضارم کرده .داستانش طولانی است و ………

توضیحات تکمیلی

نویسنده

منصور یاقوتی

تعداد صفحات

50

حجم (مگ)

0.6

نوع فایل

اسکن شده

شناسنامۀ کتاب

کتابخانه فانوس

دیدگاهی دارید؟