توضیحات
یک گلوله برای تو (جلد اول)
از متن کتاب:
روی سکوی مسافری ایستگاه “آلکاسر” منتظر رسیدن قطار سریع السیری بودم که از جنوب غربی پرتغال حرکت کرده بود و ساعت یازده و پنج دقیقه شب به ایستگاهی که من انتظارش را داشتم می رسید.
در کوپه شماره ۴ واگن سوم این قطار، مردی بود که مشخصات او را در “لیسبون” به من داده بودند. من می بایست به محض اینکه قطار وارد ایستگاه “آلکاسر” میشد، بالا بروم و داخل کوپه شماره ۴ بشوم. رمز بین ما “قایق ماهیگیری” بود. اسم او را نمیدانستم چیست. لزومی هم نداشت بدانم. چون برخورد من و او چند دقیقه بیشتر طول نمی کشید و من در ایستگاه بعدی پیاده می شدم. آن مرد مامور سیاسی بود..
دیدگاهی دارید؟