توضیحات
خون و شرف
آغاز داستان:
در نخستین روزهای ماه اکتبر سال ۱۸۰۰ سرهنگ “سر توماس نوویل” که اهل ایرلند بود و بعنوان افسر ارشد انگلستان بر هزار سرباز فرماندهی می کرد به همراه دخترش “میس لیدیا” از راه دریا و از بندر “مارسی” به جزیره “کرس” سفر می کردند. آنها گمان می بردند که تنها هستند ولی در آخرین لحظه مرد برنا و زیبایی هم سوار کشتی شد. او “اورسانتون دولاره بیا” نام داشت و چندین سال بود که با درجه ستوانی در ارتش ناپلئون بناپارت انجام وظیفه می کرد. اصل و نسبش به یکی از خانواده های قدیمی “کرس” می رسید. اورسانتون که جوان نیک محضر، شادان و تربیت شده ای بود، در اولین برخورد مورد پسند سرهنگ واقع شد.
شب قشنگی بود. ماه با پرتوهای سیمگون دریای بیکران را روشن می کرد. باد ملایمی می وزید و کشتی را به پیش می راند. میس لیدیا که منظره شاعرانه “شب و دریا” را دوست می داشت، با خدمتکارش روی عرشه رفت…
دیدگاهی دارید؟