توضیحات
شهر باران (جلد دوم)
رمان شهر باران در دو جلد در دهه چهل بچاپ رسید و بسیار خواندنی و جذاب است یک رمان مهیج بر ااس یک اتفاق واقعی و البته همراه با چاشنی های ترس و اضطراب
رمان شهرباران خواننده را در جریان شرح ماجرا شریک و هم پیمان نموده و تا انتها و پایان قصه شمارا می کشاند انهم بی وقفه
در ابتدای کتاب می خوانیم:
– من تو را خیلی دوست میدارم. معصومه به او فرمان داده بود که این حرف را بزند. دختر بیچاره مثل بید می لزرید و در این حال ملافه موج و کشش داشت و از تن لرزان او حکایت می کرد. دختر جوان مانند بره ای بود که تک و تنها، شکار طعمه گرگ درنده و گرسنه ای قرار گرفته باشد، دیگر نمی توانست حرف بزند. دندانهایش کلید شده بود و چشمانش را بسته بود که چهره آن مرد را نبیند. مرد دستان لرزان او را گرفت…
دیدگاهی دارید؟