توضیحات

محکوم شدگان

گزیده ای از متن کتاب:
چون وزیر مرد فربهی بود و در خطر سکته ناقص قرار داشت، همه پیش بینی های لازم صورت گرفت تا از شنیدن این خبر که اقدام جدی برای کشتن او در جریان است، دچار اضطراب نشود. اما چون دیدند که وی به آرامی اطلاعات را دریافت کرد و حتی لبخندی هم زد، جزئیات آن را هم در اختیارش گذاشتند. قرار بود فردا که وزیر خانه خود را با گزارشی رسمی ترک می کند، ترور شود. چند تروریست از سوی یک خبرچین لو رفته و کارآگاهان پلیس مراقبشان بودند. چون این تروریست های مسلح به بمب و تپانچه، می بایست در ساعت یک بعدازظهر فردا در برابر خانه وزیر، در انتظار خارج شدنش باشند، از این رو بایستی در همانجا به دام می افتادند.
وزیر با تعجب پرسید:
– یک دقیقه صبر کنید. راستی چگونه فهمیدند که فردا ساعت یک بعدازظهر، همراه با گزارشم از خانه خارج می شوم، درحالیکه خود من تازه دیروز از موضوع خبردار شدم؟!
رئیس پلیس مخفی دستهایش را به طرز نامعلومی حرکت داد و گفت:
– عالیجناب درست در ساعت یک بعدازظهر
وزیر سرش را با حالتی بینابین تعجب و رضایت از تدبیرهای انجام شده به وسیله پلیس، که کارش را به خوبی انجام داده بود، تکان داد…