توضیحات

مرگ و پنگوئن

گویا قانونی نانوشته کسانی را که هیچ نسبت و علاقه ای به سیاست ندارند به ناگاه در وسط میدان سیاست گرفتار می کند و چه بسا سرنوشتی شوم در انتظار آنها باشد… چگونه؟! بخشی از حل این معما در همراهی شما با داستان «مرگ و پنگوئن» است. اگر شما هم با سیاست بیگانه اید پس بیشتر مراقب آرزوها و نیاز های خود باشید!

«ویکتور» یک نویسنده ناکام است و با پنگوئن اش « میشا » زندگی می کند. هیچ روزنامه ای داستان هایش را چاپ نمی کند. سردبیر یک روزنامه به او نوشتن آگهی های ترحیم را پیشنهاد می دهد. ویکتور می پذیرد اما نمی داند قدم در چه راه خطرناکی گذاشته است….

ویکتور، ترحیم نامه‌ها را پیش از مردن یا کشته شدن این افراد می نویسد؛ افرادی از میان شخصیت های سیاسی و بانفوذ حکومت وقت، بنابه دلایلی باید از صحنه ی بازی سیاسی و دولتی حذف شوند. ویکتور دائم در ترس و اضطراب زندگی می کند. باغ وحش شهر تعطیل شده و او توانسته است یک پنگوئن را برای زندگی با خود به خانه اش بیاورد؛ نامش را «میشا» گذاشته است. برایش ماهی یخ زده می خرد و او را در وان حمام پر از آب می گذارد… در ادامه سردبیر نیز مجبور می شود مثل ویکتور مخفیانه زندگی کند. سردبیر دختر کوچکش «سونیا» را نزد ویکتور می‌آورد تا در غیابش از او مراقبت کند. ویکتور برای نگهداری از سونیا مجبور می شود پرستار استخدام کند. «سرگئی» دوست ویکتور پیشنهاد می کند تا خواهرزاده‌ اش «نینا» به عنوان پرستار به خانه ی ویکتور بیاید. نینا می آید و زندگی سه نفره ی آنها رنگ دیگری می‌گیرد. شخصیت های سیاسی یکی یکی به قتل می رسند و ترس و کابوس های ویکتور بیشتر می‌شود حتی دوست ویکتور، سرگئی، نیز کشته می‌شود… افرادی شبح وار، به شکلی عجیب، وارد خانه ویکتور می‌شوند تا بسته‌ها و سفارش‌های تازه ای به او بدهند…ویکتور در وضعیت پیچیده‌ای زندگی می‌کند تا اینکه تصمیم می‌گیرد….