توضیحات
سرزمین باد
ماجرا از زبان نینا، راوی داستان بیان می شود:
«من و گابریل قرار بود با هم ازدواج کنیم، اما بنا به دلایلی این قرار لغو شد و من با مرد دیگری به نام پائولو ازدواج کردم».
«… ما برای ماه عسل به خانه ای در منطقه ای بادگیر رفتیم که کنار دریا قرار داشت. زنی به نام ماریزا که شوهرش ماهی گیر بود، قبول کرد تا مایحتاج ما را در آنجا فراهم کند. مرد نابینایی به نام فانتی نیز در آنجا بود که تابستان ها خانه اش را در اختیار مسافران قرار می داد. برحسب اتفاق متوجه شدم که گابریل که سخت بیمار است به آنجا آمده و در خانه ی فانتی ساکن است.
یک روز گابریل به من پیام داد که به دیدنش بروم تا با من حرف بزند. از طرف دیگر شوهرم به عنوان شهردار انتخاب شد و خبر رسید که میهمانیای به افتخار ما برپا خواهد شد. قرار بر این شد که شوهرم از محل کار و من از خانه به محل برگزاری مهمانی برویم و در آنجا یکدیگر را ببینیم. در طول راه از مقابل ویلای خانواده ی فانتی گذشتم و گابریل را دیدم که روی بالکن نشسته بود. به آنجا رفتم و از لابه لای حرفهایش فهمیدم که از من رنجیده و دلگیر است. همان وقت فانتی به آنجا آمد و به همراه او به سمت مهمانی به راه افتادم و شوهرم را در آنجا دیدم».
مختصری درباره نویسنده:
«گراتزیا کوزیما دِلِدّا» نویسنده ی ایتالیایی اهل جزیره ی ساردنی بود. وی در سال ۱۹۲۶ برنده ی جایزه نوبل ادبیات شد. گراتزیا در ۲۷ سپتامبر ۱۸۷۱ در شهر نوئورو در جزیره ی ساردنی در خانوادهای از طبقه ی متوسط به دنیا آمد. زنان در جامعه عقب افتاده ای مانند ساردنی قرن نوزدهم وضعیت مناسبی برای تحصیل و فعالیت اجتماعی نداشتند؛ برای همین گراتزیا تا سوم ابتدایی بیشتر درس نخواند. اما از آنجا که در خانه ی عمه اش کتابخانه ی بزرگی وجود داشت، او توانست در آنجا با آموزش های خصوصی معلمی، معلومات خود را افزایش دهد و ضمن مطالعه آثار ایتالیایی به مطالعه آثار نویسندگان فرانسوی و روس بپردازد. او به آثار گابریله دانونتزیو، شاعر و نویسندهٔ معاصر هموطنش علاقه ویژهای داشت. دلدا در ۱۷ سالگی اولین داستان کوتاهش به نام «خون کسی از اهالی ساردنی» را برای یکی از مجله های رم فرستاد که منتشر شد.
دلدا در آخرین سالهای قرن نوزدهم ( ۱۸۹۶) با انتشار نخستین رمانش «راه خطا» به شهرت رسید و در نخستین سال قرن بیستم، در۲۹ سالگی، با پالمیرو مادزانی ازدواج کرد و همراه او به رم رفت و تا پایان عمر در آن شهر زندگی کرد. او دو پسر به نامهای ساردوس و فرانتز داشت. دلدا خیلی زود به نویسندهای پرکار تبدیل شد و در فاصله سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۹ تقریباً هر سال یک کتاب منتشر کرد. وی در ۱۹۲۶ برنده جایزه نوبل ادبیات شد؛ تا کنون هیچ زن ایتالیایی دیگری نتوانسته است این جایزه را کسب کند.
آخرین کتابی که در زمان حیاتش منتشرکرد «کلیسای مریم منزوی» داستان زن جوانی است که سرطان دارد. گراتزیا دلدا خود نیز در ۱۵ اوت ۱۹۳۶ بر اثر ابتلا به بیماری سرطان درگذشت. چند ماه پس از مرگ او، پسرش ساردوس نیز مرد و کمی بعد پسر دیگرش فرانتز نیز از دنیا رفت؛ اما به هر حال فرزندان فرانتز نامه ها و دستنوشته های او را حفظ کردند و هماکنون نسخه های دست نویس آثار او در موزه شهر نوئورو نگهداری می شود و آثار او در کتابخانه ملی رم موجود است.
دیدگاهی دارید؟