توضیحات
سرزمین دو خورشید
سه برادر پس از مرگ پدرشان، دارایی او را بین خود قسمت میکنند. برادران بزرگتر با ثروت موروثی به قمار و شادکاری مشغول میشوند تا بالاخره همه آن را بر باد میدهند. اما برادر کوچکتر در جست و جوی دختر پادشاه «سرزمین دو خورشید» راهی سفر میشود.
سه برادر به نامهای «ملک سعید»، «ملک مسعود» و «ملک محمد» بعد از مرگ پدرشان، دارایی او را بین خود قسمت میکنند. برادران بزرگتر راه
اشتباه را پیش میگیرند و با ثروت موروثی به قمار و شادکاری مشغول میشوند تا بالاخره با بر باد دادن آن، مجبور به ترک شهر و دیارشان میشوند. اما پدر، وصیت دیگری هم به پسرانش کرده که به درِ اتاق گوشه حیاط هرگز نزدیک نشوند و آن را باز نکنند. ملک محمد بالاخره وسوسه میشود و در اتاق را باز میکند و با صندوقچهای روبه رو میشود و تصویر دختر پادشاه «سرزمین دو خورشید» را در آن صندوق پیدا میکند.
ملک محمد تصمیم دارد که به سرزمین آن دختر برود و صاحب تصویر را پیدا کند. در راه سفرش، سختیهای بسیاری را تحمل میکند. او در طول سفر باعث نجات «پریزاد»، یکی از دختران شاه پریان، میشود و پریزاد هم او را نزد پدرش و به سرزمین خود میبرد. پدر «ملکزاد» برادر کوچکتر پادشاه سرزمین دو خورشید است. ملک محمد موفق میشود که با «خورشید شاه بزرگ» پادشاه پریان دیدار کند. خورشید شاه، شمشیر و انگشترش را به پاس جوانمردی به ملک محمد میبخشد و او را راهی سرزمین تاریکیها میکند تا با دیو سیاه تاریکیها بجنگد.
برادران ملک محمد یعنی ملک سعید و ملک مسعود، از بد روزگار، به دست بردهفروشان میافتند و در بازار شهری غریب به فروش میرسند. دست بر قضا، خریداران آن دو برادر، دو رفیق صاحب طباخی یعنی «عماد و صفر» هستند. این دو برادر یعنی سعید و مسعود را میخرند و با خود به شهر و دیار اصلیشان میآورند تا به این وسیله، آنها متنبه شوند و بتوانند زندگی دوبارهای آغاز کنند. مسعود و سعید که حالا از گذشته خودشان سخت پشیمان هستند، بیکار نمینشینند و نقشههایی در سر دارند.
*این داستان بر گرفته از افسانههای «هزار و یک شب» است و از بهترین یادگارهای متون کهن ادب پارسی است که با نام «هزار افسان» در ایران باستان شهرت داشته و قبل از دوره هخامنشی در هندوستان نوشته شده بود. این اثر پیش از حمله اسکندر به زبان پهلوی ترجمه و در دوره اسلامی نیز به زبان عربی برگردانده شد و تعدادی حکایت عربی نیز به آن افزودند و نام کتاب به «الف لیلـه و لیله» تغییر پیدا کرد. کل حکایت این داستان درباره پادشاهی به نام شهریار است که به زنان بدبین بود و هر زنی را که میگرفت، روز بعد او را می کشت. شهرزاد (دختری که از بیزاری پادشاه از زنان آگاه بود) با شهریار ازدواج کرد و هر شب برای پادشاه قصهای دنبالهدار را روایت میکرد و این قصه گوییها هرشب ادامه داشت… درنهایت در دوره «محمدشاه قاجار» فردی به نام «عبدالطیف طسوجی» کتاب را به فارسی ترجمه کرد. از ویژگیهای این کتاب، ذکر مجموعه آداب و رسوم و قصههای کهن مردم ایران، هند و سرزمینهای عربی است؛ این کتاب سرشار از نکته های پندآموز است.
******
به علت قدیمی بودن و کیفیت نامناسب بعضی از قسمت های کتاب، از شما مخاطبان محترم پوزش میخواهیم.
دیدگاهی دارید؟