0

 

فراری (صوتی)


این کتاب را به کتابخانه مورد علاقه خود بیفزایید.

توضیحات

فراری

رمان فراری داستان مردی فراری به نام آریستید است که از زندان می گریزد و سگ نگهبان زندان او را تعقیب می کند. او به شهر دیگری می رود تا خود را پنهان کند اما متوجه می شود که سگ همچنان در تعقیب او است …

«آریستید» به خاطر مخالفت با دیکتاتوری آنایا به زندان کار اجباری افتاد. در آنجا زندانیان به شدت زیر نظر بودند و فردی به نام «هکتور» به سگ ها آموزش می‌داد که مراقب زندانیان باشند؛ با وجود این آریستید موفق به فرار شد…

او برای از بین بردن حس بویایی سگ مجبور شد مدت زیادی شنا کند و خود را به بالای کوهی برساند، اما بعد از رسیدن به آنجا متوجه شد که هکتور و سگ نگهبان او را پیدا کرده‌اند. او در فرصتی مناسب، زمانی که هکتور به خواب رفته بود، اسلحه اش را برداشت و با آن بر سر سگ زد و بعد تیری به هکتور شلیک کرد و گریخت. هکتور قبل از مرگ به سگش گفت که او را بکش! سگ به دنبال آریستید به راه افتاد. در زمانی مناسب به او حمله کرد و بازویش را گاز گرفت.
آریستید که زخمی شده بود، به خانه ی پیرزنی رفت و پیرزن بعد از مراقبت از او سگ را سرگرم کرد و به آریستید گفت که با قایق پسرش بگریزد و نزد «سباستین» برود؛ اما سگ باز هم متوجه فرار او شد و به دنبال او به راه افتاد. سباستین او را در دکانش پنهان کرد تا با کامیونی او را به شهر بفرستد. آریستید شبانه و پنهانی با کامیونی به شهر نزد یکی از دوستان قدیمی اش به نام «هواسکار» رفت و سگ نیز به دنبال او در روستا به راه افتاد؛ اما او را نمی یافت. قرار شد در روز معینی آریستید با کمک مردی از مرز خارج شود و در کاراکاس، پایتخت ونزوالا، به تحقیقات درباره تمدن های باستانی در حوزه کارائیب ادامه دهد. او در روز موعود اسلحه ای از هواسکار گرفت و به طرف ساختمان مورد نظر رفت. او تا آزادی چند قدم بیشتر فاصله نداشت….
اما آیا او موفق به فرار می شود؟ آیا سگ نگهبان که در تعقیب اوست، درنهایت او را پیدا می کند؟

توضیحات تکمیلی

نویسنده

آلبرتو واس گس فیگروا

عوامل

ترجمه / اقتباس شنیداری
ابوالفضل پاشا
تهیه‌کننده رادیویی
مرضیه میرسلطانی
سردبیر رادیویی
آفاق شوهانی

گویندگان

میکائیل شهرستانی , مهرخ افضلی

حجم (مگ)

42

مدت زمان (دقیقه)

135

دیدگاهی دارید؟