توضیحات
فرار بزرگ
«لوبر» رمان نویس بزرگ و پر آوازه ای است. او در سر داشت تا رمانی تازه بنویسد. اما «ایکار» شخصیت اصلی رمان، از شرایطی که در رمان دارد، ناراضی است و برای همین پا به فرار میگذارد.
لوبر، به همکار نویسندهاش شک میکند. به خانهاش میرود و پیش نویس رمان تازهاش را بررسی میکند. او حتی فکر میکند که همکارش اسم مستعاری برای شخصیت رمان او انتخاب کرده و شخصیت او را دزدیده است.
همکارش به او پیشنها میکند با یک کارآگاه خصوصی وارد مذاکره شود. او هم نزد «مورکول»، کارآگاه زبده شهر، میرود.
کارآگاه همه تلاشش را میکند تا جزئیات بیشتری از شخصیت ایکار به دست بیاورد.
لوبر به کارآگاه میگوید هنوز شخصیت ایکار به طور کامل شکل نگرفته بود و او قصد داشت از ایکار شخصیتی شاعرانه خلق کند؛ شخصیتی که بتواند شعر، رخوت فصل بهار و غنچه گل سرخ را دوست داشته باشد؛ همان چیزهایی که خود نویسنده علاقهای به آنها نداشت….
دیدگاهی دارید؟