توضیحات
جغرافیای استرابو: سرزمین های زیر فرمان هخامنشیان
ساختار
«استرابو»، جغرافیاى خود را در ۱۷ کتاب تظیم کرده که دو جلد اول آن را به بحث در کلیات جغرافیایى و ذکر منابع و آثار گذشتگان تخصیص داده، سپس ۸ جلد درباره اروپا، ۶ جلد درباره آسیا و یک جلد آخر را درباره لیبیا (آفریقاى امروزى) به رشته تحریر درآورده است.
با ظهور مسیحیت و استیلاى کلیسا در کشورهاى اروپایى، آثار جغرافیاى یونانى بهتدریج از میان رفته، ولى خوشبختانه تتمه ۱۷ جلد جغرافیاى استرابو، در قرن ششم میلادى به دست آمده و بارها به زبانهاى مختلف اروپایى ترجمه و چاپ شده است. نسخهاى که در برنامه ملاحظه مىکنید، مشتمل بر یادداشتى به قلم ایرج افشار، یادداشتى به قلم مترجم، کتابهاى یازدهم تا هفدهم و فهرست اعلام تاریخى(اشخاص و اقوام) و جغرافیایى مىباشد.
گزارش محتوا
در یادداشت ایرج افشار، توضیح مختصرى در مورد کتاب و ترجمه آن توسط آقاى صنعتىزاده، داده شده است و در یادداشت مترجم، زندگىنامه استرابو بیان شده است.
مؤلف، کتاب یازدهم را چنین آغاز کرده است: «آسیا همسایه اروپاست و بنا بر این در طول رود تانائیس[رود دن]، با آن هممرز است، پس باید به وصف این سرزمین پرداخت». وى، سپس، از تقسیمبندى آسیا با کمک مرزهاى طبیعى سخن گفته است؛ مثلاًخاطرنشان کرده است که کوهستان تاروس، این قاره را تقریبا به دو نیم تقسیم مىکند؛ بخشى از آسیا، در شمال و بخشى دیگر، در جنوب آن واقع مىشود. در ادامه، بخشهاى مختلف این سرزمین را بیان کرده است.
در کتاب دوازدهم، از کاپادوکیه، ملیتنه، پونتس، بىتىنیه، گلاتینها (اقوامى که در جنوب پافلاگونیان زندگى مىکردهاند) تاتا، پیسیدیانها (نام اقوامى خاص)، میسیانها و فریگیهاىها (هر دو نام اقوامى خاص) سخن به میان آمده است.
در کتاب سیزدهم، از پروپونتیس، جزیره لسبوس، للکها و کیلیکیهاىها (هر دو نام اقوامى خاص) و پرگاموم بحث شده است.
در کتاب چهاردهم و پانزدهم، از کرانههاى بیرون از کوهستان تاروس؛ یعنى بین هند و نیل از طرفى و تاروس و دریاى جنوبى از طرف دیگر؛ یعنى آنچه که بیشتر از همه جا با فلات ایران مطابقت دارد، سخن به میان آمده است.
در این دو کتاب، بیشتر به شرح هند و شگفتىهاى طبیعى و انسانى آن و همچنین سرزمینهاى آریانا که ایران امروز را شامل مىشود، پرداخته شده است. مؤلف، حدود آریانا را به این صورت توصیف مىکند:
«بعد از هندوستان آریانا قرار دارد؛ نخستسن بخش از سرزمینهاى تحت تصرف ایرانیان بعد از رود سند و ساتراپىهاى علیا که در آن سوى کوههاى تاروس واقعند. آریانا، از جنوب و شمال با همان دریا و کوههایى که هندوستان را فراگرفته، محدود مىشود و با همان رودخانه سند که در میان آریانا و هندوستان جریان دارد. مرز آریانا از این رود، در سمت مغرب، تا خط فرضى که از دروازههاى کاسپین تا کرمانیا کشیده شود، ادامه دارد، بنا بر این به شکل چهار ضلعى است؛ ضلع جنوبى آن، از مصب سند و پاتالنه آغاز شده و در کرمانیا و خلیج فارس پایان مىیابد. در اینجاست که خشکى برجستگى شدیدى بهصورت دماغهاى رو به جنوب پیدا مىکند، آنگاه کرانه، در درون خلیج رو به فارس انحنا مىپذیرد. آریانا، نخست، زیستگاه اربىها است. اسم آنان، همانند اسم رودخانه اربیس است؛ رودى که حد فاصل میان آنان و قوم بعدى؛ یعنى اوریتهها، است. نئارخوس مىگوید: کرانه سرزمین ارىها هزار استادیا طول دارد. اما این ناحیه را هنوز باید جزو هندوستان حساب کرد.آنگاه به طایفه خودمختار اوریته مىرسیم. درازى ساحل دریاى سرزمین متصرفى این قوم، ۱۸۰۰ استادیا است. سپس ایختوفاکیه است که ۷۴۰۰ استادیا طول دارد. طول ساحل از کرمانیا تا پارس، ۳۷۰۰ استادیا است. درازاى این کرانه روى هم رفته، ۱۲۹۰۰ استادیا است.»
به گفته مؤلف، بعضى از مؤلفین، آریانا را بر بخشى از پارس و ماد و همچنین قسمتهایى از باکتریا و سغدیانا در شمال اطلاق مىنمایند، زیرا مردم این نواحى با زبانى واحد که لهجههاى آن تفاوتهاى اندک با هم دارند، سخن مىگویند.
در کتاب شانزدهم، از بین النهرین با توصیف جغرافیایى از دجله و فرات و سرزمینهاى آشور و کلده و بابل و سوریه و اقوام یهودى و بالاخره عربستان تا مرزهاى حبشه و نبطى و سبا بحث شده است.
کتاب هفدهم، درباره لیبیا یا بخشهایى معلوم از آفریقاى امروزى، مانند مصر و نیل و اسکندریه است که شامل نظرات جغرافیایى و نکات بسیار ارزشمند مبتنى بر مشاهدات و مسافرتهاى شخصى استرابو در طول رود نیل مىباشد.
بهطور کلى درباره جغرافیاى استرابو باید گفت که با تمام اهمیتى که در تاریخ علم جغرافیا و جغرافیاى مغربزمین براى آن قائلند، اطلاعات جغرافیایى آن در مورد سرزمینهاى دور از مولد او متناسب با بعد مسافت، کمتر و مبهمتر است و این امرى است که خود او در نقل اطلاعات از منابع مختلف، بارها به آن اعتراف کرده است و جاى تعجب است که در کتاب پانزدهم که مفصلترین کتابها است، حدود ۵۰ صفحه به شرح درباره شبه قاره هند؛ یعنى دورترین بخش و صفحات اندکى، به آریانا یا سرزمین فلات ایران، تخصیص یافته است، ولى با وجود این، اطلاعات جالبى که درباره تقسیمات کشورى و آداب و سنن و مذهب و رسوم مملکتدارى در ایران هخامنشى و اشکانى مىدهد، مىتواند آغازى را در هر پژوهش جغرافیاى تاریخى سرزمین فراهم سازد.
از این گذشته، بررسى اعلام جغرافیایى که اغلب بهصورت یونانى شده دوران تسلط سلوکیدها، در کتاب آمده و تطبیق آنها با نامها و مکانهاى واقعى و تحولات بعدى آنها، باب تازهاى است که پژوهشگران دانشگاهى ما و علاقهمندان به جغرافیاى تاریخى ایرانزمین مىتوانند از آنها استفاده کنند.
در خاتمه باید شکرگزار بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار بود که این کتاب بسیار مهم تاریخى – جغرافیایى را براى ترجمه برگزیده و همچنین سپاسگزار مترجم دانشمند آن، همایون صنعتىزاده بود که آن را با دقت و صحت با سلاست و روانى قابل تحسین به زبان فارسى برگردانده است.
روال کار استرابو چنین است که در مورد هر روستا، شهر، ناحیه، منطقه و سرزمین که نام مىبرد، اول، شرایط طبیعى آن، مانند کوه و دشت و رودخانه و دریاچه و فواصل راهها و آب و هوا و پوشش گیاهى اشاره مىکند و رابطه آن را با نواحى مجاور روشن مىسازد، سپس به مسائل انسانى، مانند نوع معیشت(چوپانى دامدارى، کشاورزى، صنعت و امثال آن) مىپردازد و پس از آن، به مسائل تاریخى و مشکلات قبیلهاى و آداب و سنن و مذاهب و زبان و شرح حال بزرگان و مردان آوازهدار و آثار آنها مىپردازد. او، جمیع این اطلاعات را از دهها آثار و نوشته از فلاسفه و دانشمندان یونانى و غیر یونانى که در اختیار داشته، اقتباس کرده و درباره هر مطلبى، گوینده و مرجع مطلب را ذکر مىکند و به تمام این مطالب با نظر انتقادى نگریسته و صحت و سقم آن را مورد قضاوت قرار مىدهد. در میان منابع مورد استفاده، بیشتر از همه به نوشتههاى اراتوستن تکیه مىکند و ارقام او را برمىگزیند.
از جمله مسائل بسیار قابل توجه که در این نظرسنجىهاى او به چشم مىخورد، نفى صریح گفتهها و نوشتههاى اغراقآمیزى است که حامیان اسکندر درباره فتوحات و جهانگشایىهاى او از خود به یادگار گذاردهاند.
در اثر مندرجات آثار استرابو بوده است که پژوهشگران اروپایى طى چند قرن درباره آثار دیگر جغرافىدانان دوران کلاسیک اطلاعاتى از گوشه و کنار جمعآورى کرده و یادگارىهاى پایدارى از خود به جاى گذاشتهاند.
استرابو، ظاهرا به نوشتههاى فلاسفه و دانشمندان یونانى، مخصوصا در ایامى که در مصر و کتابخانه اسکندریه مىگذرانده، دسترسى داشته و از همه آنها در تدوین مجلدات جغرافیایى خود استفاده کرده و همه مطالب آنها را با ذکر مأخذ، نقل کرده و مورد تأیید و نقد و گاهى نفى، قرار داده است و در بسیارى از موارد گفتههاى آنها را با توجه به واقعیاتى که بعدا به دست آمده، اصلاح کرده است.
مشاهدات عینى خود او، محدود به بخش شرقى سواحل مدیترانه، از ایتالیا تا نیمههاى آسیاى صغیر و همچنین مصر و اسکندریه و رود نیل تا حدود آبشار اول بوده است که درباره شرایط جغرافیایى و تاریخى این منطقه اطلاعات مطمئنى به دست مىآید، ولى خارج از این منطقه، هر چه دورتر برویم، گفتههاى او مبهمتر مىشود، ولى در عین حال، تقریبا تنها مطالب نوشتهاى است که به دست محققین اروپایى افتاده است و بارها به زبانهاى مختلف، ترجمه و چاپ شده است. بنا بر آنچه مترجم انگلیسى، در مقدمه جلد اول کتاب ذکر کرده، استرابو، در تدوین دوره جغرافیاى خود، از ۴۰ مأخذ بهره گرفته است.
همانطور که قبلا اشاره شد، ۶ جلد از کتابهاى ۱۷گانه او؛ یعنى از کتاب یازدهم تا هفدهم، مربوط به آسیا یا دنیاى معلوم آن زمان، در فاصله بین مدیترانه و هندوستان امروز، مخصوصا فلات ایران و آنچه امروز به آسیاى جنوب غربى معروف است، مىشود و همین ۶ جلد به علاوه جلد هفدهم تا آخرین کتاب، درباره لیبیا (آفریقا) است که آقاى همایون صنعتىزاده با سلاست بیان و صداقت قابل ستایشى، به فارسى برگردانده است.
در ترجمه آقاى صنعتىزاده هر هفت کتاب آخر استرابو، در یک جلد تحت عنوان «جغرافیاى استرابو، سرزمینهاى زیر فرمان هخامنشیان» تدوین شده است. عنوان «سرزمینهاى زیر فرمان هخامنشیان»، از خود مترجم است که کاملا صحیح و منطبق با واقعیتهاى تاریخى انتخاب شده است.
دیدگاهی دارید؟