توضیحات
نمایشنامه ای در ۲ پرده
نویسندهای که علیرغم نوع متفاوت نگارش و زبان آثارش همچنان در محاق مانده است. آنچه میخوانید نگاهی گذراست به فضای آثار وی.
عباس نعلبندیان تنها در زندگی واقعیاش خودکشی نکرد، بلکه در زندگی هنریاش نیز به نوعی خودکشی کرد. خودکشی از آن رو که بخش عمده خلاقیتهای هنری وی در پس چند بازی کودکانه پنهان ماند؛ چه در دهه ۴۰ و ۵۰ و چه امروز که با آمدن نام نعلبندیان همه بدون اختیار به یاد تاکید او بر عدم استفاده از حروف عربی میافتند.
این که صندلی را به شکل سندلی مینوشت و تنوین را به شکل نون و به جای مثلا مینوشت مسلن و یا حتی اگر گامی فراتر بگذاریم همه نعلبندیان را به خاطر نامگذاری عجیب آثارش میشناسند. نامهایی که گاه از چندین جمله فراتر میروند و ترکیبی است از عناصر ناهمگون و این نکته تقریبا تمام آثار وی را در بر میگیرد.
استعاره کلان اغلب آثار نعلبندیان مرگاندیشی است. مرگ و بالاخص رستاخیز و روز حساب، حضوری مسلط در تمام آثار وی دارد. از نمایشنامه “سندلی کنار…” تا “قصه غریب شادشین…” و تا زندگی پس از مرگ در “اگر فاوست یک کم معرفت به خرج داده بود” حتی حضور مسلط مرگ را در نمایشنامههای “ناگهان هذا…” و “داستانهایی از بارش مهر و مرگ” میتوان پیگرفت، مرگی که حضور سنگینش بر تمام شخصیتهای نمایشنامه احساس میشود.
دیدگاهی دارید؟