0

 

سقوط اصفهان


این کتاب را به کتابخانه مورد علاقه خود بیفزایید.

توضیحات

سقوط اصفهان

کتاب سقوط اصفهان یک رمان تاریخی است که تاریخ را با تمام زیر و بم هایش بازسازی می کند.
نویسنده این کتاب درباره اثر خود می نویسد: خواننده در ضمن مطالعه ی صفحات اول سعی می کند سرنخی بدست آورد، تا وقایع ((تاریخی)) و ((غیر تاریخی)) را از هم جدا کند. اما کم کم این وسواس را کنار می گذارد، و در امواج حوادث غرق می شود وبا آنها پیش می رود ، ودیگر با واقعی بودن یا تخیلی بودن رویداد ها کاری ندارد.

داستان در قرن ۱۸ میگذرد و آخرین سالهای حکومت صفویان را به تصویر می کشد ، شخصیت اول داستان، پزشکی فرانسوی به نام ژان باتیست پونسه است که سالها پیش در حبشه زندگی میکرده و در آنجا با دختری به نام آلیکس (دختر سفیر فرانسه) آشنا میشود که به دلیل مخالفت سفیر با ازدواجشان، هر دو فرار کرده و به ایران پناهنده میشوند (البته این موضوع اصلی داستان حبشه است)
پونسه پزشکی در خدمت مردم و محرومان است و از کمک به دیگران ابایی ندارد ، آنچنان که از نظر مردم اصفهان به میرزا پونسه معروف است . پونسه و همسرش آلیکس و تنها دخترشان سبا (که در ایران به دنیا آمده است) زندگی خوب و خوشی را در شهر زیبای اصفهان تجربه میکنند تا اینکه با ورود غربیه ای به شهر اصفهان زندگی آنان دستخوش حوادثی میشود.

سیر حوادث داستان :

کاروان سراهای شاه عباسی در ان زمان ها از زیباترین مهمان خانه هایی بود که مسافران و بازرگانان مشرق زمین میتوانستند باارامش و امنیت در انجا اقامت داشته باشند . تمام کسانی که به این کاروانسراها می امدند مطیع مقررات بودند تااینکه در یک شب تابستانی در سال ۱۷۲۱حادثه ای رخ داد ….در ان شب یک فرنگی با سر و وضع عجیب وارد انجا شد هم او و هم خدمه اش ( خدمه ای او یک پیرمرد مغلی بود ) سر و وضع و لباس های عجیبی داشتند و توجه همه را جلب کرده بودند … ان فرنگی برخلاف بقیه فرنگی ها که لباس های چسبان میپوشیدند پیراهن و شلوار گشادی  برتن داشت و چهره اش را پنهان کرده بود .. از همه کناره میگرفت و دوری میکرد روزی دو بازرگان وارد کاروان سرا شدند و او را دیدند ولی کاری بااو نداشتند ولی شک کرده بودند که او رازی را پنهان میکند , تااینکه یک روز هوا بسیار افتابی و در اسمان ابری دیده نمیشد و همه در ایوان ها بودند و دراز کشیده بودند , ان فرنگی هم از اتاق خود بیرون امد و به نرده ها تکیه داده بود که ناگهان یکی از ان بازرگانان به نام علی او را  ( ان فرنگی ) دید که موهای خود را از از پشت بسته بود مانند  کلاه گیس بودند .. ان فرنگی با دیدن نگاه های شکاک علی فورا  به داخل اتاق بازگشت و اینکار شک علی را بیشتر کرد و, علی خود را به اتاق ان فرنگی رساند در ابتدا ان خدمه مغلی سعی کرد او را بیرون کند ولی علی به داخل نزد ان فرنگی رفت علی یقه ی لباس او را گرفت و لباس او را پاره کرد و ناگهان متوجه شد …

توضیحات تکمیلی

نویسنده

ژان کریستف روفن

مترجم

محمد مجلسی

تعداد صفحات

522

حجم (مگ)

6.3

نوع فایل

اسکن شده

شناسنامۀ کتاب

دیدگاهی دارید؟