توضیحات
شامل سه داستان:
ابلیس / خواننده / خواهر و برادراز داستان ابلیس:
زیستن در پاییز، فصل اندوهبار پژمردگی و مرگ، دشوار است. روزهای ابرآلود و تیره، آسمان گریان بدون خورشید، شبهای تاریک. بادی که آهنگ افسرده می نوازد. سایه های پاییزی، سایه های انبوه و سیاه، تمام اینها افکار تیره و مغمومی را در آدمی بیدار می کند.
روانش را وحشت مروزی در برابر زندگی که همه چیز آن ناپایدار و پیوسته لرزان است، فرامی گیرد. از خویشتن می پرسد: زاده شدن، پیر و فرتوت گشتن، مردن… چرا؟… برای کدام هدف؟ گاهی آدمی را با اندیشه های تاریک که در اواخر پاییز بر روانش چیره می گردد، یارای مبارزه نیست. از این رو هر کس بخواهد زودتر اندوه و تلخی آن را پشت سرگذارد، باید به استقبالش بشتابد…
دیدگاهی دارید؟