توضیحات
کتاب «قمار باز» داستانی دقیق و ظریف است که به نوعی خودنوشت از «فئودور داستایفسکی» نیز محسوب میشود. آنچه داستان کوتاه «قمارباز» را برجسته میکند شخصیتپردازی و روایت جذابداستان است. داستان کوتاه منظور داستانی است که از رمان کوتاهتر است و نویسنده به شخصیتهای کمتری در داستان میپردازد. بیتردید خواندن کتاب «قمارباز» که روایتی کوتاهتر از رمان دارد، خواننده را با توانایی داستایفسکی در نگارش داستان بهتر و بیشتر آشنا میکند. داستایفسکی چنان درگیریهای ذهنی و مواردی نظیر عشق و نفرت، حسرت و شهرت را با شخصیت و جهانش منطبق میکند که خواننده هرگز داستانها را فراموش نخواهد کرد. او عصیان و سرگشتگی آدمها را با نگاهی عمیق روانشناسانه به تصویر میکشد. شخصیتهای داستانهای داستایوفسکی از زوایای روانشناختی قابل بررسی هستند.
قابل ذکر است: در سال ۱۸۶۶ برای نخستینبار داستان «قمارباز» چاپ شد. زمانی که داستایفسکی رمان را مینوشته در وضعیت مالی بدی بوده و به همین علت، پرداخت به جزئیات داستان برای خواننده ملموس است. داستان «قمار باز» تاکنون به بیش از سی زبان در جهان ترجمه شده است و بارها در لیست کتابهایی که باید قبل از مرگ بخوانیم برای مطالعه معرفی شده است. داستایفسکی در طول عمرش توانست ۳۰ اثر در قالب ترجمه، رمان، داستان کوتاه و مقاله بنویسد.
نیچه فیلسوف مشهور آلمانی درباره داستان «قمارباز» گفته است: «آنچه درباره روانشناسی آموختهام، نتیجه مطالعه آثار این نویسنده بینظیر روس است.»
مروری بر کتاب «قمار باز»
ماجرای داستان «قمارباز» درباره «الکسی ایوانویچ» است. او معلم سرخانه فرزندان یک خانواده ثروتمند روسی است. همه مردم آنها را با نام ژنرال میشناسند. گویا مرد ثروتمند سرهنگ بازنشسته روسی است. خانواده ژنرال به دلیل ولخرجی بیش از حد و شکست مالی مهاجرت میکنند. الکسی عاشق و شیفته زنی هوسباز به نام «پولینا» است. پولینا دختر خوانده مرد ثروتمند است. این عشق سبب به چالش کسیدن گفتگوهای الکسی با مرد پروتمند است. از طرف دیگر الکسی میخواهد چهره منفور و پست آنان را نمایان کند. آلکسی هم که به خودش اطمینان بسیار دارد. او خودش را نجیبزاده میداند و میگوید آدم خوش شانسی در قمار است. بنابراین پولینا به او پول میهد تا به کازینو برود و برایش قمارکند.. ابتدا برنده قمار میشود و با اشتیاق به کارش ادامه میدهد. اما چنان بیمنطق در دام قمار میافتد که …
ریشخند و به سخره گرفتن احساسات آدمی، بیماری سخت ژنرال و نگرانی او، از همه مهمتر رفتارهای تحقیرآمیز پولینا دغدغههای ذهنی جالب توجهی میسازند. دیگر ماجراهای به وجود آمده در داستان همراه با موارد یاد شده، خواننده را با روایتی واقعی مواجه میکند.
دیدگاهی دارید؟