توضیحات
مهزاد: آخرین امپراطوری (قسمت اول) (جلد ۱)
آخرین امپراطوری رمانی تخیلی است که توسط نویسنده آمریکایی برندون سندرسون در سال ۲۰۰۶ نوشته شده است
داکسن با خوشحالی نگاهی به آن انداخت و گفت: «از کجا پیداش کردی؟» کلسییر در حالی که گرد و خاک بطری را پاک میکرد، گفت: «توی یکی از کشوهای مخفی.» داکسن گفت: «فکر میکردم همهشون رو پیدا کردم.» – همینطوره. یکیشون یه در مخفی داشت.
داکسن پوزخندی زد و گفت: «چه زیرکانه.» کلسییر سرش را به نشانهی تأیید حرفش تکان داد و درحالیکه چوب پنبه سر بطری را باز میکرد و آن را در سه فنجان میریخت، گفت: «حقه و نیرنگ هیچوقت تمومی نداره. همیشه یه چیز مخفی دیگه وجود داره.» سه فنجان برداشت و به طرف وین و داکسن رفت تا در کنارشان پشت میز بنشیند. وین با تردید فنجانش را از دست او گرفت.
جلسه اندکی قبل به پایان رسیده بود. بریز، هام و ایدن رفته بودند تا دربارهی حرفهای کلسییر فکر کنند. وین نیز احساس میکرد بهتر است از آنجا برود، اما جایی برای رفتن نداشت. به نظر میرسید داکسن و کلسییر مطمئن بودند که همراهشان میماند. کلسییر جرعهای از شراب سرخ نوشید، سپس لبخندی زد و گفت: «آه، این خیلی بهتره.» داکسن سرش را به نشانهی موافقت با حرفش تکان داد، ولی وین لب به نوشیدنی خود نزد.
دیدگاهی دارید؟