توضیحات
زندگی در پیش رو
شاهکاری کمنظیر از ادبیات مدرن فرانسه؛ کتاب صوتی زندگی در پیش رو رمانی تکاندهنده و تأثیرگذار از رومن گاری، نویسندهی فقید فرانسوی است. در این اثر به داستان زندگی کودک عربی به نام مومو، و پیرزنی به اسم مادام رزا گوش خواهید سپرد. گفتنی است که این اثر پس از انتشار موفق به دریافت مهمترین جایزهی ادبی فرانسه، یعنی جایزهی گنکور گشت.
درباره کتاب صوتی زندگی در پیش رو:
رومن گاری (Romain Gary) کتاب زندگی در پیش رو (The Life Before Us) را در سال ۱۹۷۵، تحت نام مستعار امیل آژار به انتشار رساند، و بلافاصله پس از آن برای دومین بار جایزهی معتبر گنکور فرانسه را در دستان خود دید. منزلت این اثر از همان نخستین روزهای انتشار شناخته، و وجوه تمایز آن بلافاصله تشخیص داده شد. داستان این کتاب دربارهی کودک ده سالهی مسلمانی به نام محمد است، که در طول رمان بیشتر با نام مومو شناخته میشود. او یک فاحشهزاده است، و از زمانی که به یاد دارد نزد زنی به نام مادام رزا زندگی میکرده، که کارش نگهداری از کودکانی چون اوست. خود این مادام رزا که در طول داستان بیشتر در بستر بیماری و مرگ میبینیمش هم قبلاً برای گذران زندگی تنفروشی میکرده است. ضمناً او یکی از معدود یهودیانِ جان به در برده از اردوگاه مرگ آشویتس است.
رابطهی مومو و مادام رزا کانون اصلی وقایع کتاب زندگی در پیش رو را تشکیل میدهد. این رابطه ظاهراً بر پایهی وابستگی سادهی یکی به دیگری شکل گرفته است. اما در مواردی شکلی چنان عمیق و انسانی به خود میگیرد که هر مخاطب حساسی را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. از این جهت، میتوان زوج مومو – مادام رزا را یکی از خاصترین زوجهای تاریخ ادبیات دانست؛ درست همانطور که همین حکم، در سینما، دربارهی زوج ماتیلدا – لئون در فیلم لئون حرفهای صادق است.
یکی از وجوه خاص این رمان، در نگاه نویسنده به مسئلهی فقر، یا به طور کلیتر، مسئلهی رنج نهفته است. برای توضیح این مطلب، باید توجه داشت که بیشتر وقایع کتاب زندگی در پیش رو در مناطق فقیرنشین پاریس رخ میدهد؛ مکانهایی مصیبتزده که تجسم محرومیت محضاند. با این همه، شیوهای که گاری با توسل به آن این مصیبت و محرومیت را به تصویر میکشد، بسیار متفاوت با آن چیزی است که فیالمثل در کار نویسندهی چپگرایی چون ماکسیم گورکی میبینیم. گاری از از این جهت با امیل زولا (که خود از جمله فقرنگاران بزرگ ادبیات است) نیز، متفاوت است. چه، این هر دو نویسنده، فقر را به منزلهی هیولایی دهشتناک توصیف میکنند، حال آنکه رومن گاری تنها در پی به تصویر کشیدن زندگی، در واقعیترین شکل ممکن آن است. زندگیای که فقر هم از قضا یکی از واقعیات مشهود در آن، اما نه تمام آن است. پس عجیب نیست که گاه، به تعبیر لیلی گلستان، چنین به نظر میرسد که رومن گاری فقر را با رنگ گلبهی نقاشی کرده است.
از این منظر، عنوان کتاب نیز دلالتمند است؛ گویی رومن گاری با نوشتن رمانی که در آن بیش از هر کاراکتری، «جریان بیواسطهی زندگی»ست که نقش قهرمان را ایفا میکند، بر این واقعیت تأکید ورزیده که ذات هستی هرگز به قالب مفاهیم در نمیآید؛ و وظیفهی هنر نیز مبادرت به انجام چنین کاری نیست.
دیدگاهی دارید؟