توضیحات
حدود یک تا یک و نیم قرن پیش، باور عمومی این بود که با پیشرفتهای روزافزون بشر در حیطههای گوناگون علمی، دین و مذهب به مرور نقش کمتری در زندگی و مناسبات انسانی ایفا خواهد کرد. مادهباوران و بسیاری از دانشمندان علوم طبیعی، با غرور از پیروزی نهایی علم بر دین (که در نظر ایشان جز خرافه نبود) سخن میگفتند، و الهیدانان، خصوصاً در جهان مسیحیت، خود را در موضعی تدافعی میدیدند.
آلدوس هاکسلی در کتاب دنیای قشنگ نو چنین چشماندازی را به خوبی توصیف نموده است. او در این رمان پادآرمانشهری جهانی را به تصویر کشیده که در آن نه فقط مذهب، بلکه هر آنچه خارج از حیطهی علوم طبیعیست (از جمله هنر، فلسفه و ادبیات) به طور کامل محو و نابود گشته است. زیرا علم طبیعی، به ظاهر خود را قادر به پاسخگویی به تمام نیازهای بشری قلمداد مینماید.
باری، لازم نبود زمان زیادی بگذرد تا نادرست بودن این قبیل از خوشبینیها (یا شاید بدبینیها!) دربارهی آیندهی جوامع بشری و نقش مذهب در آن به اثبات برسد. هنوز چندان از اعلام «مرگ مذهب» نگذشته بود که جامعهشناسان غربی از پدیدهای به نام «بازگشت مذهب» سخن گفتند، و البته همچنان نیز میگویند. (امری که البته به طور خاص در جوامع سکولار غربی نمودی بارز داشت. چه، در همین ایام در کشورهای دینزدهی خاورمیانه، بیشتر مذهبگریزی دیده میشود تا عکس آن ). پس از آن، متفکران دریافتند که رابطهی علم و آیین، چنان که تصور میشده، یکسویه و ساده نیست؛ بلکه به شدت پیچیده و چندوجهیست. به عبارتی، لزوماً این دو حوزهی معرفت بشری، یعنی علم و دین، نافی و متضاد هم نیستند. این نکتهی اخیر همان چیزی است روپرت شلدریک (Rupert Sheldrake) در کتاب صوتی علم و آیینها (Science and spiritual practices) در پی اثباتش برآمده است.
او در این اثر کوشیده تا ضمن بررسی نقش مذهب در زندگی انسان مدرن، از کارکردهای مثبت دین و باورهای آیینی نیز سخن بگوید. و شگفت آنکه او برای بررسی این کارکردهای مثبت، دقیقاً از آموزهها و مفروضات علمی مدد گرفته است! در این باره عنوان فرعی کتاب به شکلی گویا محتوای آن را بیان میکند: تاثیر تجربههای معنوی راهگشا بر بدن، مغز و سلامتی.
دیدگاهی دارید؟