توضیحات
پشت جلد کتاب: هیچ یک نمیدانند چگونه گذارشان به مهمانسرای دو دنیا افتاد و چه زمانی از آن خارج خواهند شد و سرانجام به کجا خواهند رفت.
شخصیتها در این مکان رازآمیز گرد هم آمدهاند تا درباره زندگی خود تامل کنند و به دغدغههای همیشگی بشر بیندیشند. نمایشنامهی «مهمانسرای دو دنیا» حکایتی است پر رمز و راز، شگفتانگیز و غافلگیرکننده در فضایی میان رویا و واقعیت، مرگ و زندگی، کمدی و تراژدی.
صدایی سهمگین و رویا آغاز میشود، درب آسانسور باز میشود و ژولین خودش را در فضایی مانند مهمانسرا مییابد. مبهوت است و گیج. درست نمیداند کجاست. یا برای چی به اینجا آمده. قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ اصلا در کدام زمان قرار گرفته؟ آدمهای میآیند تا او از دست این دو خدمتکار سفید پوش راحت شود که اصلا نمیتوانند حرف بزنند. مسافران دیگر میآیند و بحث شروع میشود. ژولین جذاب است: یک تازه وارد.
سوالها عجیب است: تصادف کرده؟ چیزهایی یادش میآید، تند میراند، مست بود … خانوم دکتر س میآید و برایش توضیح میدهد کجاست:تصادف کرده و در مهمانسرای بین دو دنیاست، از جسمش جدا شده، منتظر که چه خواهد شد؟ زنده بماند با آسانسور پایین فرستاده خواهد شد و اگر نه،آسانسور رو به بالا حرکت خواهد کرد. همه منتظر، تا چه شود.
نمایشنامهیی دیگر از اریک امانوئل اشمیت، همانند دیگر آثار چشمگیر او، فضایی رویایی، آدمهایی در بهت و حیرت برایمان ساخته است، تا با شوک ادبی آقای اشمیت روبهرو شویم؛ زندهگی چیست؟زندهگی برای چیست؟زندهگی کجاست؟ اشمیت مستقیم سوال نمیپرسد. فضا میسازد و گفتوگو. در اولین قدم خوب خواننده را جذب خود میکند و سپس با گفتوگوهای نرم خویش، وارد روحتان میشود و شما اسیر هستید:
حالا دیگر این ذهن شماست که میسازد و پیش میرود، زیر انبوه سوالهای خودتان مستاصل میشوید. اریک امانوئل اشمیت دوست داشتنی است. دنیای ساده و معمولی را یک بار دیگر برایمان نقش میزند: حیرتانگیز واقعی.
دیدگاهی دارید؟