توضیحات
گرگها و آدمها: مجموعه کتاب های طلایی
در این کتاب می خوانید:
گرگها و آدمها
یک روز در دهکده
نامه ای به پدربزرگ
از داستان گرگ و آدمها:
یک شب ننه گرگ گرسنه ای برای شکار از لانه اش بیرون آمد. سه تا بچه هایش میان پوشالها برای گرم شدن، به هم پیچیده بودند و خوابشان برده بود. ننه گرگ بچه هایش را لیسید و از لانه بیرون آمد.
اول های بهار بود. اما شب ها، جنگل مثل زمستان سرد بود و از سوز سرما زبان را نمی شد از دهان بیرون آورد…
دیدگاهی دارید؟