داستان کتاب مربوط به دورانی است که دیوان تفتیش عقاید در اسپانیا، یهودیان و مسیحیان را از اسپانیا بیرون می کرد و هر کسی که مذهبش را پنهان می نمود ابتدا محاکمه و سپس در تل هیزم سوزانده می شد. در این زمان یک خاخام یهودی، یک شیخ مسلمان و یک کشیش مسیحی درصدد یافتن لوحی از یاقوت کبود برمی آیند که روی آن خلاصه ای از تورات، انجیل و قرآن نوشته شده و در مکانی در اسپانیا پنهان گردیده است. این سه نفر برای این که اثبات کنند فرقی میان ادیان وجود ندارد در جست وجوی این لوح برمی آیند و پس از جست وجوی بسیار و قبول خطرات فراوان لوح را می یابند و…..
کتاب حاضر برنده جایزه اتحادیه کتابفروشان فرانسه شده است.آغاز داستان:
خورشید بر فراز کلیسای جامع می رسید و میدان زوکو دو ور را غرق در نوری به سرخی خون می کرد. فرای هرناندو تالاورا، کشیش اعتراف گیرنده اعلیاحضرت ایزابلا، ملکه کاستیل، دستش را به ریش خاکستری نوک تیز خود کشید و کمی به سوی زن جوانی که در کنارش نشسته بود خم شد و گفت:
“دونا ویورو، گمان نمی کنم این نخستین باری باشد که در مراسم سوزاندن کفار دعوت شده باشید؟”
– “همین طور است. تا کنون چندین بار به این مراسم دعوت شده ام ولی هیچگاه رضایت نداده بودم. اگر علیا حضرت ملکه این همه اصرار نورزیده بود، که امروز به جای او در مراسم شرکت کنم، باز هم خودداری می کردم. گمان می کنم…”
صدای ناقوس کلیسای جامع و دهها کلیسای دور و نزدیک آخرین کلمات او را محو کرد و دسته عزاداران مذهبی وارد میدان شدند…