0

 

قاب عکس خالی

توضیحات

قاب عکس خالی

داستان در مورد دو زندگی دو خانواده است. دو برادر با فرزندانی به نامهای پریسا و نگین و آرش که دختر عمو و پسر عمو هستند. پریسا عاشق کسی میشود و این عشق بچه ها را به روستای محل تولدشان میکشاند…

بخشی از داستان:
برای بار سوم دستش را روی زنگ فشرد دستها را در جیب شلوار جینش فرو برد و پشت به در ایستاد در ارام باز شد منتظر ماند وقتی صدایی نشنید به جانب در چرخید و گفت:معذرت خواهی عاجزانه ات رو پذیرفتم با دیدن چهره اذر که او را برانداز می کرد به سرعت لبخند پهنش را جمع کرد و دستها را از جیب بیرون اورد و در حال دست کشیدن به موهایش گفت:
سلام خاله .خوبید؟فکر کردم پریسا در رو باز میکنه
اذر لبخند زنان سرش را تکان داد و گفت:حدس می زدم تو باشی پریسا خوب تو رو شناخته که به زنگ زدن هاتم اعتنا نمی کنه بیا تو…
ارش به سالن قدم گذاشت و از مقابل نگاه متعجب او گذشت در حالیکه با کنجکاوی زوایای سالن را از نظر گذراند گفت:فکر کردم مهمون دارید
اذر خنده کنان در را بست و گفت:ای فضول خان نتونستی تحمل کنی تا مادرت بهت بگه ارش روی کاناپه نشست
واقعیتش نوچ توقعت ازم خیلی بالا رفته ها رفتن؟چه کار داشتن؟ -اذر به سمت اشپزخانه رفت و جواب داد:با عموت کار داشتن همون گروه فیلم سازی که چند وقت پیش حرفش بود
اهان عمو چی جواب داد؟ – به من حرفی نزد تو که اینهمه اطلاعات داری ندیدی عموت هم باهاشون رفت

توضیحات تکمیلی

نویسنده

مریم شهسواری

حجم (مگ)

3.3

نوع فایل

اسکن شده

شناسنامۀ کتاب

تعداد صفحات

308

دیدگاهی دارید؟