توضیحات
آرام
کتاب آرام، به قلم سیمین شیردل، حکایت زندگی دختری وکیل است به نام «آرام» که عاشق پسری به نام فرید میشود که برادر دوستش سایه است.
داستانی در مورد آرام، دختر جوانی ست که دل در گروی عشق مرد جوانی داردکه هم طبقه و از جنس اوست اما از او جداست و دل در گروی دیگری دارد…تلاشها و کشمکشهای این دو در راه رسیدن به مقصود علی رغم پرتنش بودن آن خالی از لطف نیست… عشق حکایت همیشگی قلبهای ناآرام است .
در بخشی از رمان آرام میخوانیم:
آرام با لبخندى زیبا گفت: «بله!»
فرید به او نزدیک شد و با سرانگشت، چشمان و گونهی او را لمس کرد. هر دو بیطاقت در آغوش یکدیگر فرو رفتند و اشک مىریختند. از اینکه با تمام مرارتها و سختىها این چنین به وجود یکدیگر آویخته و محتاجند، غرق در سعادت و شگفتى بودند!!! چهطور ناخواسته خود را از این سعادت ابدى محروم نموده بودند و شکنجههاى بىشمارى بر خود روا داشتند.
صداى بهار آن دو را به خود آورد. بهار چهار دست و پا خود را به آنها رسانده بود و دستانش را تکان مىداد. آرام در میان اشک خنده سرداد. فرید بهار را در آغوش گرفت و هر سه در دایرهی کوچکی از عشق پر شدند.
فرید گفت: «دیگه نمىذارم برى، بیشتر از اونچه اقرار کردم، دوستت دارم!»
دیدگاهی دارید؟