توضیحات
شاخه های زیتون
درباره قدرت عشق داستانهای زیادی نوشته شده اما گاهی عشق می تواند مرزهای نژادی و مذهبی را نیز درنوردد و از میان گلوله و باروت و اسحله، راه خود را هموار سازد. این عشق در داستان عاشقانه میان دختر یهودی و پسر مسلمان در کتاب شاخه های زیتون به رشته تحریر در آمده است و شما شنوندگان محترم را به شنیدن آن توصیه می کنیم .
شونامیت یهودی، مجموعه شعرش را به یک مبارز فلسطینی تقدیم می کند.
شونامیت تاتلین، برادرزاده ی یکی از ژنرال های ارتش اسرائیل، در پاریس زندگی می کند. شونامیت در رشته ی فلسفه هنر تحصیل می کند. او که پدر و مادرش را از دست داده، تحت سرپرستی عمویش (تاتلین) است.
تاتلین شعر می گوید. یک روز که مشغول سرودن شعر بود، باد می وزد و برگه هایش را با خود می بَرَد. دوستش، کیت، برگه هایش را جمع می کند و به کافه دمونتی محل قرارشان می بَرَد. شونامیت در کافه با جوانی فلسطینی به نام «طاها حسین» آشنا می شود. طاها حسین شعر «شاخه های زیتون» شونامیت را ویرایش می کند و آن را برای مسابقه شعر آزاد فرانسه پیشنهاد می دهد.
شونامیت یهودی بعدها متوجه می شود که به طاها حسین مسلمان دل باخته است، اما عمویش او را برای یک تاجر درنظر گرفته است.
طاها حسین عکاس است و با بورس تحصیلی در دانشگاه سوربون در رشته پزشکی مشغول تحصیل است. او و دوست مبارزش، در مأموریت هایی سرّی، افسران بلندپایه و مردم کش اسرائیلی را ترور می کنند.
دیدگاهی دارید؟