توضیحات
ننه سرما
ننه سرما یک رمان ایرانی و نوشته ماندا معینی (مودبپور) است.
دختری سی و چند ساله که پدرش را از دست داده و تنها شده است با تنهایی و تجرد خود مشکل دارد و احساس خسران میکند. او با این احساس به یادآوری خاطرات خواستگاران گذشتهاش میپردازد:
«بقیهٔ خواستگارهام رو چی؟ چرا جوابشون کردم؟! صدتا که نبودن! همون هفت هشت ده تا! چرا به قول قدیمیها لگد به بخت خودم زده بودم؟! شاید با یه کدوم از اونا خوشبخت می شدم و الآن سر خونه و زندگیم بودم! با شوهر و بچههام!
خب، یه ساعتم اینطوری گذشت! بقیهٔ روز رو چیکار کنم؟!
از کافیشاپ اومدم بیرون و کمی اون طرفتر، رفتم تو یه ساندویج فروشی و یه ساندویچ گرفتم و اومدم بیرون! ناهار یه دخترِ کدبانو! یا یه زن کدبانو! چه میدونم! سالها آشپزی کردم اما برای پدرم! نه برای خودم! حداقل این دلیلی برای اینکه خودمو تسکین بدم که دختر خوبی برای پدرم بودم!
بازم قدم زدن! خیابونها رو یکی یکی رَد میکردم. اگه برم خونه چیکارمیکنم؟! ساندویچم رو میخورم و میخوابم! تا عصر! اونم چقدر گَنده! آدم از خواب بیدار میشه و میبینه شب شده و خونه تاریکه! بعد باید بلند بشه و پردهها رو بکشه و چراغا رو روشن کنه! بعدش چی؟! بازم تنهایی! ساعتهای شب رو گذروندن تا موقع خواب دیگه!»
دیدگاهی دارید؟