توضیحات
عقاب تنها
حوادث اصلی این داستان عاشقانه به سالهای جنگ جهانی دوم باز میگردد “گیت جیمسون “دختری است پر نشاط و سرشار از زندگی که آرزو دارد با خلبان جوانی به نام “جویی آلبرایت “زندگی مشترکی را آغاز کند .زیرا از نظر او جویی همان مرد دلخواه زندگی اوست .از طرفی جویی نیز زندگی با “کیت “را رویایی بزرگ میپندارد .اما این دو در ابتدای آشنایی به ناچار از هم دور میشوند، زیرا “کیت “ناگزیر به ادامه تحصیل است و “جویی “نیز برای تکمیل دوره خلبانی باید سخت به تمرین مشغول گردد ;با این همه ….
کیت دختر نوجوانی است که در یک مهمانی با جو که خلبان است آشنا می شود . دوستی این دو تا شروع جنگ ادامه می باید. با آغاز جنگ جو مجبور می شود او را ترک کند. چند سال بعد که کیت دختر جوان و جذابی شده است دوباره همدیگر را ملاقات می کنند و ..
از متن کتاب: وقتی از ماشین پیاده شدند اشک در چشمان کیت جمع شده بود. کیت به آرامی گفت: جو زنده بمان، دوستت دارم. کیت حرفهای زیادی برای گفتن داشت اما نمیخواست جدایی را سختتر از این کند… دیگر نمیتوانست جدایی را تحمل کند اما میدانست چارهای ندارد و باید قوی باشد. هر روز سربازان و دختران جوان زیادی با اشک از هم جدا میشدند…
دیدگاهی دارید؟