توضیحات
سیلاب های خروشان
سیلاب های خروشان از مشهورترین آثار اسماعیل شیخلی و در عین حال یکی از ارزشمندترین رمان های جمهوری آذربایجان است که برای نوشتن آن بیش از ۱۰ سال وقت صرف کرده است.
موضوع این رمان، زندگی مردم کرانه های رودخانه “کر” و تلاششان برای کسب معاش و پیکار علیه حکومت جبار “تزار”ها و نیز، بر ضد ارتجاع منطقه است. این مبارزات از آذربایجان آن زمان، تا شهر “گوری” گرجستان گسترده است. تشکیل مدارس جدید و مبارزه در مقابل کهنه پرستی و سنن پوسیده و ایستادگی در برابر نیروهای دولتی و ستیزه های درون زندگی خود مردمان این مناطق، تم اصلی این رمان است. “طنین رودخانه ی “کر” نیز در سراسر رمان به گوش میرسد. هنگامی که مردم به جان آمده علیه ستم به خشم می آیند، رودخانه نیز بر آشفته و طغیانی است، و زمانی که مردم در آرامش نسبی به سر میبرند، رودخانه هم با امواج کوتاه و نقره گون خود، در زیر نسیم به روی آنان لبخند میزند”. جدا از مضمون مبارزاتی، یک تم عاشقانه هم سراسر رمان را فرا گرفته است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
سلاطین دست به سینه به تیرک ایوان تکیه داده بود و در حالی که به باران سیلآسای بهاری چشم دوخته بود، در افکار خویش غوطه میخورد. شامخال به خانه بازنگشته بود. هیچ کس نمیدانست که کجا رفته است. سلاطین در این چند روزه، هم از ترس پدر و هم از ترس وراجی و پشت هماندازی زنان روستا، از خانه بیرون نرفت. مادرش هم از جا تکان نمیخورد. خانه مثل آسیابِ از کارمانده و بیآب، سوت و کور بود. جهاندار تصمیم گرفته بود که خانواده خود را به آنسوی کر، به یورت بفرستد؛ امّا زرنگار در پاسخ او گفته بود: اهه، هر وقت پشت گوشت را دیدی، این را هم میبینی، میخواهی ما را از سرت وا کنی و با ملک در خانه تنها بمانی؟ نخیر، نمیتوانی! جهاندار با اینکه خشم گلویش را فشرده بود، بیهیچ عکسالعملی از خانه بیرون رفته بود. سلاطین احساس میکرد که پدرش در ناراحتی بسر میبرد و از عملی که انجام داده، پشیمان است. امّا روغنِ ریخته را نمیتواند جمع کند! ملک نیز در وضع بدی قرار گرفته بود. او فردای آن روزِ پر هیاهو! به اتاق زرنگار رفت. قبل از ورود به اتاق، سلاطین او را دید که پاکشان و ترسان، همانند کسی که به سوی مرگ میرود، به سوی اتاق مادرش به راه افتاده است.
دیدگاهی دارید؟