توضیحات
قصه غریب سفر شاد شین شنگول به دیار آدمکشان و امردان و جذامیان و دزدان و دیوانگان و روسپیان و کاف کشان
حاشیه ی یک جاده ی دراز خاکی، در دور دست ، تنها بیابان. نوری نسبتن زرد. که در طول زمانی این بخش، به آرامی به یک نور مطلقن سرخ ، بدل می شود./ در سویی مردی که کمرش خرد شده بر جاده است. از کمر به پایین بدنش له شده و به صورت لکه یی بزرگ، در جاده چسبیده . در سویی دیگر مرد انگورخور» با ریش سید بلند ، بر زمین نشسته و کتابی را که بر خاک باز است ، میخاند .
ظرفی مملو از انگور در کنارش است و او ، بی این که چشم از کتاب بردارد ، از آن می خورد : « پسر خفته» سرش را بر زانوان او گذاشته و دراز کشیده است . در سویی ، اورنگی که «شاه» تاج بر سر ، بر آن نشسته است . سر باز نخست» و سر باز دوم» ، چهار زانو، در پیش اورنگی ، بر خاک نشسته اند . در سویی «زن غمگین جوان و بر بالین……
دیدگاهی دارید؟