0

 

راهی به سوی بهشت

توضیحات

راهی به سوی بهشت

کتاب راهی به سوی بهشت و یک داستان دیگر به قلم رولد دال، برنده جایزه نوبل، داستان خانمی به نام فوستر را روایت می‌کند که برای دیدار فرزند و نوه‌هایش به شهر دیگری می‌رود.

خانم فوستر در این مدت که شش هفته به طول می‌انجامد، برای همسرش نامه‌های دلگرم کننده‌ای می‌نویسد اما پس از پایان سفر و هنگام بازگشت به خانه با اتفاقاتی رو به رو می‌شود که دور از انتظارش است.

رولد دال (Roald Dahl) نوسنده‌ی کتاب راهی به سوی بهشت و یک داستان دیگر (The Way up to Heaven) گنجینه‌ای حقیقی و همیشه سبز بود که آثار محبوب کودکان را خلق می‌کرد، به ‌گونه‌ای که نحوه داستان‌ پردازی و قصه‌ گویی‌اش در ذهن خیلی‌ها حک شده است.

او در روز سیزدهم ماه سپتامبر در لانداف (شهری در ولز) به دنیا آمد. والدینش نروژی الاصل بودند، هارالد دال و سوفیا مگدالن هسلبرگ. اسم کوچک دال برگرفته از اسم رولد آموندسن بود، اولین نروژی‌ای که توانسته بود به قطب جنوب برود آن هم فقط چهار سال قبل از تولد رولد دال. دال زندگی قهرمانانه‌ای را شروع کرده بود امّا با مرگ غم‌انگیز خواهر بزرگترش، استری و پدرش ضربه سختی بر او وارد شد.

در بخشی از کتاب راهی به سوی بهشت و یک داستان دیگر می‌خوانیم:

همین‌طور که خانم فوستر از او خواهش می‌کرد، راننده تمام‌ مسیر را سریع رانندگی کرد و خانم فوستر چند دقیقه زودتر به پروازش رسیده بود. خیلی زود هواپیما بر فراز اقیانوس اطلس به پرواز درآمد و خانم فوستر با اینکه روی صندلی هواپیما لم ‌داده بود و به صدای موتورها گوش می‌داد، و در آخر به پروازش رسیده بود، هنوز حالت قبلی را داشت. او به طرز به خصوصی متعجب بود و با همه این‌ها دیگر رمق برایش نمانده بود. اما بیشتر از همه این‌ها از کاری که کرده بود احساس حیرت داشت و با دور و دورتر شدن هواپیما از نیویورک و خیابان شصت و دوم شرقی احساس آرامش بیشتر در او پیدا می‌شد و به ‌محض رسیدن به پاریس درست همان ‌قدر که می‌خواست آرام، قدرتمند و بدون استرس بود.

وقتی با نوه‌هایش رو به ‌رو شد دید که چقدر از عکس‌هایشان زیباترند. او هر روز آن‌ها را با خود برای قدم زدن می‌برد، برایشان کیک می‌پخت و هدیه می‌خرید و هر شب یکی از قصه‌های جذابش را تعریف می‌کرد. یک ‌بار در هفته، روز پنجشنبه، برای شوهرش نامه‌های گرم می‌نوشت؛ پر از خبر و شایعه و همه نامه‌ها این‌گونه تمام می‌شد:

-غذات را به‌موقع بخور. این تنها چیزی است که نگرانم وقتی نیستم فراموش کنی.

وقتی شش هفته به پایان رسید؛ همه ناراحت بودند که او باید به آمریکا پیش شوهرش برگردد؛ همه به‌ جز خودش. در کمال تعجب آن‌قدر که همه انتظار داشتند ناراحت نبود و وقتی همه را برای خداحافظی بوسید، چیزی در رفتار و حرف‌هایش بود که معلوم بود قرار است به ‌زودی برگردد.

او به عنوان یک همسر با وفا، بیشتر از حد معین نماند و درست پس از شش هفته به شوهرش تلگرافی فرستاد که بلیت برای برگشت گرفته است. به آیدل وایلد که رسید در کمال ناباوری دید که هیچ ماشینی منتظرش نبود.

توضیحات تکمیلی

نویسنده

ماریو بارگاس یوسا

مترجم

حمید یزدان پناه

حجم (مگ)

6

نوع فایل

اسکن شده

شناسنامۀ کتاب

تعداد صفحات

505

دیدگاهی دارید؟