توضیحات
عالیجناب عشق
رمان «عالیجناب عشق» اثر «ر. اعتمادی» است.
ناشر دربارهی این رمان آورده است:
«این نویسنده با گذشت دو یاسه دهه، زمانی مجددا دست به قلم میبرد که به تأیید اهل کتاب، در همان حال و هوای آن سالها باقی نمانده و با تکیه بر خواستهی خوانندگان آن زمان، همان سبک را تکرار نکرده است. بلکه با خواندن کتاب وی، میتوان بر این نکته اذعان کرد که ر. اعتمادی با گذر زمان، بهخوبی حال و هوای امروز جامعهی خود را میشناسد و به راستی یکی از مردمان همین جامعه است که حتی نسل جوان امروز را نیز درک کرده است.
بنابراین، کتاب حاضر به تمامی آنان که از این نویسنده خاطره دارند و حتی آنان که در این زمان، هنوز چشم به جهان نگشوده بودند نیز تقدیم و توصیه میگردد.» در بخشی از داستان میخوانیم: «بامداد یک روز بهاریست، هوا آکنده از عطر گلها و اکسیژن فراوان، قرص خورشید، ملایم و مطبوع، شناور در تودهی زرینی در فضا، خود را از سینهی آبی تهران بالا میکشد. بوی گل مریم که در گلدان بزرگی دسته شده، فضای هال خانه مجلل و اشرافی آقای سماکان را خوشبوتر و بهاریتر کرده است.
در وسط سالن بزرگ خانه که همه اشیاء و مبلهای ایتالیائی و سایر وسایل تزئینی از شفافیت برق میزند، دو دختر جوان، شیکپوش، معطر و هر دو خواهر به راستی زیبا اما به گونهای متفاوت، به نوبت برابر آینه بزرگ قدی ایستاده و مجموعهی زیباییهای خود را برای چندمین بار از نظر میگذرانند و بنا به خوی و خصلت جوانی ناراضی به نظر میرسند.» ر. اعتمادی، رماننویس و روزنامهنگار معاصر است که به دلیل نگارش رمانهای عامهپسند و پرفروش شناخته میشود.
«بازی عشق»، «کفشهای غمگین عشق»، «شب ایرانی»، «اتوبوس آبی»، «آخرین ایستگاه شب»، «شاهد در آسمان»، «چهل درجه زیر شب»، «یک لحظه روی پل»، «روزهای سخت بارانی»، «آبی عشق»، «هشت دقیقه تا برهوت»، «گل بانو»، «دختر شاه پریان»، «عالی جناب عشق»، «هزار و یک شب عشق»، «هفت آسمان عشق»، «رنگ سرخ عشق» عنوانهایی از آثار اوست. کتاب حاضر را انتشارات «شادان» منتشر کرده است.
بخشی از کتاب :
بامداد یک روز بهاریست،هوا آکنده از عطر گلها و اکسیژن فراوان، قرص خورشید، ملایم و مطبوع،شناور در توده ی زرینی در فضا، خود را از سینه ی آبی تهران بالا می کشد. بوی گل مریم که در گلدان بزرگی دسته شده، فضای هالِ خانه مجلل و اشرافی آقای سماکان را خوشبوتر و بهاری تر کرده است. در وسط سالن بزرگ خانه که همه اشیاء و مبلهای ایتالیائی و سایر وسایل تزئینی از شفافیت برق می زند،دو دختر جوان، شیک پوش، معطر و هر دو خواهر به راستی زیبا اما به گونه ای متفاوت، به نوبت برابر آینه بزرگ قدی ایستاده و مجموعه ی زیبایی های خود را برای چندمین بار از نظر می گذرانند و بنا به خوی و خصلت جوانی ناراضی به نظر می رسند. ـ مادر! فدات شم اون روژ لب که بابا از پاریس سوغاتی آورده بود کجاست؟ باز این نادی خانم به اسباب توالت من تج……..اوز ک….رده! مادر، فرنگیس خانم، لاغر و کمی کشیده در لباس خانه، با نرمش خاص زنان میانسال اشرافی از طبقه ی دوم پایین می آید. ـ باز که شما دو تا خواهر یکی به دو می کنین! خدا را شکر که خودتون هر سال دو سه بار از کیش تا لندن و پاریس هر چی دلتون می خواد میخرین، من نمی دونم چرا باز هم به میز توالت هم، چی چی گفتین؟ آه گفتین تجاوز می کنینبامداد یک روز بهاریست،هوا آکنده از عطر گلها و اکسیژن فراوان، قرص خورشید، ملایم و مطبوع،شناور در توده ی زرینی در فضا، خود را از سینه ی آبی تهران بالا می کشد. بوی گل مریم که در گلدان بزرگی دسته شده، فضای هالِ خانه مجلل و اشرافی آقای سماکان را خوشبوتر و بهاری تر کرده است. در وسط سالن بزرگ خانه که همه اشیاء و مبلهای ایتالیائی و سایر وسایل تزئینی از شفافیت برق می زند،دو دختر جوان، شیک پوش، معطر و هر دو خواهر به راستی زیبا اما به گونه ای متفاوت، به نوبت برابر آینه بزرگ قدی ایستاده و مجموعه ی زیبایی های خود را برای چندمین بار از نظر می گذرانند و بنا به خوی و خصلت جوانی ناراضی به نظر می رسند. ـ مادر! فدات شم اون روژ لب که بابا از پاریس سوغاتی آورده بود کجاست؟ باز این نادی خانم به اسباب توالت من تج……..اوز ک….رده! مادر، فرنگیس خانم، لاغر و کمی کشیده در لباس خانه، با نرمش خاص زنان میانسال اشرافی از طبقه ی دوم پایین می آید. ـ باز که شما دو تا خواهر یکی به دو می کنین! خدا را شکر که خودتون هر سال دو سه بار از کیش تا لندن و پاریس هر چی دلتون می خواد میخرین، من نمی دونم چرا باز هم به میز توالت هم، چی چی گفتین؟ آه گفتین تجاوز می کنین…….
دیدگاهی دارید؟