توضیحات
دوستش داشتم
«دوستش داشتم» پیش از آنکه درباره وضعیت زنی غرغرو و بهظاهر جذاب، پس از جدایی باشد یا بخواهد از او دفاع کند اعترافی مردانه است درباره برخی مردان ترسوی جوامع شهری مدرن که عشق را زندگی نکردهاند و آن را دستاویز تنهاییها و ترس هاشان کردهاند؛ مردانی که بهظاهر حق دارند چیزهایی را داشته باشند که در زمان نیاز از آنان دریغ شده و اکنون «حسرت بزرگ» و «تنهایی بزرگ» آنها شده است. چه زنهایی که خیانت دیدند و چه زندگیهایی ابتر و بی روح که از ناکامی های عشق برپا شد و چه آرزوها که باد با خود بُرد…. « کتی » زنی است که به تازگی همسرش او را ترک کرده و موقتا در خانه ی پدرشوهرش زندگی می کند. او از همسرش شاکی و عصبانی است چراکه او و دو فرزند کوچکشان را تنها گذاشته است. کتی با پدرشوهرش حرف میزند و در میان این گفت و گو رازی آشکار میشود…. « آدریِن» همسر « کتی» دو هفته پیش از او جدا شده و خانواده اش را تنها گذاشته است. کتی با «پی ِیر»، پدرشوهرش، در این باره حرف میزند و شکوه می کند گه چرا آدرین به او خیانت کرده و با « یک زن دیگر » رفته است. پیِ یر به ظاهر پیرمردی است متعصب، بداخلاق و ناخوش که کمتر حرف میزند. همسرش « سوزان» شکایتی از این وضع ندارد. کتی پدرشوهرش را مقصر میداند که نتوانسته پسرش را خوب و درست تربیت کند. در ادامه ی گفت و گوی شبانه ی آنان، پی یر نقاب از چهره برمیدارد و راز بزرگ زندگی اش را برای عروسش آشکار می کند؛ رازی که کتی با شنیدنش آرام و نگاهش به زندگی پرمعناتر می شود…
دیگر آثار این نویسنده
دیدگاهی دارید؟