توضیحات
پس از مجلس رقص چهار داستان دیگر
این مجموعه منتخبی است از پنج داستان از “لئوتولستوی” که با این عناوین فراهم آمده است: خوشبختها، پس از مجلس رقص، اسب کهر، سونات کروترز، و مرگ ایوان ایلیچ.
برای نمونه در “مرگ ایوان ایلیچ”، نویسنده، جامعهی بورژوازی را محکوم میکند. به زعم وی تنها همبستگی بشری است که میتواند به زندگی معنا دهد و بر مرگ غلبه کند.
داستان بدینقرار است: “ایوان ایلیچ” که متعلق به طبقهی بورژوای جامعهی روسیه است و در دیوان عدلیه موقعیتی ممتاز دارد، با “پراسکوویا فدوروونا” ازدواج میکند. این ازدواج، بیشتر از سر مصلحتاندیشی است تا علاقهمندی.
او پس از هفده سال به سن پترزبورگ انتقال پیدا میکند و در حالی که مشغول سامان دادن خانهی جدید است، در حین نصب پرده، از بالا سقوط میکند و تهیگاهش زخم برمیدارد. درد ابتدا میگیرد و رها میکند، اما بعد مزمن میشود.
ایوان ایلیچ پس از مراجعه به پزشکان متعدد و شنیدن حرفهای ضد و نقیض، تصمیم میگیرد، تنها به دارو متوسل شود. در ضمن روزبهروز حالش بدتر میشود و در اینجاست که متوجه میشود دیگران چقدر نسبت به او لاقیدند. با این وجود، دهقان جوانی با نام “گراسیم” پرستاری از وی را برعهده میگیرد. ایوان ایلیچ پس از چندی به گراسیم علاقمند شده و رفتهرفته در روحش این احساس پیدا میشود که زندگی خانوادگی، همهچیز به دورغ آمیخته است.
او در آستانهی مرگ، از فکر آن که نمیتواند رمز این چیزها را کشف کند، وحشتزده میشود و ناگهان نوری به روحش میتابد. در این حال برای خویشاوندانی که دور بالینش جمع شدهاند، احساس شفقت دارد. میخواهد دردشان را تسکین دهد. همچنین نگرانیها و خودخواهیها را از یاد میبرد و میگوید: “کلک مرگ کنده شده، دیگر مرگی درمیان نیست” و لبخندزنان جان میدهد.
دیگر نسخه های این کتاب
دیدگاهی دارید؟