توضیحات
خنده در تاریکی
خنده در تاریکی (انگلیسی: Laughter in the Dark) رمانی است از ولادیمیر ناباکوف نویسنده روسی، اولین ترجمه انگلیسی این کتاب با نام تاریکخانهٔ دوربین در سال ۱۹۳۶ در لندن توسط وینفرد روی و توسط انتشارات «جاناتان لانگ» منتشر شد، در سال ۱۹۳۸ تحت نام شناخته شده امروزی آن با عنوان خنده در تاریکی توسط روی وینفرید و با اعتبار نویسنده توسط انتشارات «هاچینسون» منتشر و تا به امروز با همین نام تجدید چاپ میشود
کتاب خنده در تاریکی نوشتهی ولادیمر ناباکوف، از زاویهی دید سوم شخص روایت شده است. شروع کتاب، طوفانی و شوکه کننده آغاز میشود و ناباکوف مخاطب را غافلگیر میکند: «روزی روزگاری در شهر برلین آلمان مردی زندگی میکرد به نام آلبینوس. او متمول و محترم و خوشبخت بود؛ یک روز همسرش را به خاطر دختری جوان ترک کرد؛ عشق ورزید؛ مورد بیمهری قرار گرفت؛ و زندگیاش در بدبختی و فلاکت به پایان رسید. این کل داستان است و اگر در نقل آن لذت و منفعت مادی نبود همینجا رهایش میکردیم؛ گرچه چکیدهی زندگی انسان را میتوان بر سنگ قبری پوشیده از خزه جا داد، نقل جزئیات همواره لطفی دیگر دارد.» به همین سادگی، در سه خط ابتدایی کتاب کل داستان آشکار میشود. اما ناباکوف به زیبایی علت این قضیه را روشن میکند، از آنجاییکه رمان درونمایههای تحلیلی و فلسفی دارد، لذا دانستن کل داستان شاید خیلی هم نکتهی مهمی نباشد. آنچه مهم است، توصیف موقعیتها و تصمیمهای شخصیتها در لحظات مهم داستان است و ناباکوف این موقعیتها را به خوبی در طول داستان شرح داده است.
خنده در تاریکی مثل رمانهای مدرن، خط روایی پیچیده با ارجاعات فراوان ندارد و همچنین، از تکنیکهای روایت داستان مانند جریان سیال ذهن و یا پرشهای مکرر زمانی برای پیچیدهتر شدن قصه استفاده نمیکند. داستان کتاب، خطی و کاملا رئالیستی است ولی موضوعات مطرح شده در کتاب سبب شدهاند تا رمان از اثری ساده به داستانی پر پیچ و خم تبدیل شود. نکتهی جالب دیگر کتاب، پرشهای زمانی آن است. ناباکوف با هوشمندی و زیرکی، متناسب با ساختار روایت، زمان رخداد قصه را تغییر میدهد. تغییر زمانی هم بهسادگی در داستان بیان میشود، مثلا در ابتدای پاراگراف با واژه «روز بعد» و یا در پرانتزی با ذکر «سه هفته قبل» خواننده متوجه تغییر در بازهی زمانی داستان میشود.
در روایت داستان، ناباکوف سعی نکرده است که قضاوتهای شخصی خود را به طور مکرر وارد داستان کند. قصه بیان میشود و خواننده که با قصه همراه شده است در مقام قاضی قرار میگیرد. البته در قسمتهایی از کتاب نویسنده برای شخصیتپردازی بهتر، نظر شخصی خود را به عنوان راوی کتاب بیان میکند. به عنوان مثال، زمانیکه آلوبینوس مدام توسط مارگو تحقیر میشود و در قسمتی از داستان مارگو او را دروغگو و ابله خطاب میکند، راوی وارد داستان میشود و نظرش را اینگونه بیان میکند: «صاف و ساده کل شخصیت او را در چند کلمه خلاصه کرد.» علاوه بر این، ناباکوف تراژدی درونی را درونمایه اصلی خنده در تاریکی قرار داده است و کشمکشها و فروپاشی ذهنی شخصیتها را مطرح میکند.
دیدگاهی دارید؟